مهاجر بهشت

مشخصات کتاب

سرشناسه : خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

عنوان و نام پدیدآور : مهاجر بهشت/مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشر : قم: وثوق ، 1391.

مشخصات ظاهری : 109ص.

فروست : اندیشه سبز؛ 35.

شابک : 30000 ریال 978-600-107-110-2 :

یادداشت : چاپ دوم .

یادداشت : عنوان روی جلد : مهاجر بهشت : حوادث روزهای آخر زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله.

یادداشت : کتابنامه : ص. [103] - 109 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : مهاجر بهشت : حوادث روزهای آخر زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله.

موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- رحلت-- داستان

رده بندی کنگره : BP24/84 /خ36م9 1392

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : 2919110

ص:1

اشاره

ص:2

مهاجر بهشت

مهدی خدامیان آرانی

ص:3

ص:4

فهرست

تصویر

ص:5

تصویر

ص:6

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ

نمی دانم آیا در فصل پاییز به برگ زرد درختان خیره شده ای ؟

همه جا رنگ زرد به خود می گیرد و دشت، سراسر بوی رفتن می دهد .

من هم در این کتاب می خواهم روزهای پاییزی زندگانی پیامبر را برایت به تصویر کشم .

آیا می دانید که آن روزهای پاییز مدینه، بر پیامبر چه سخت گذشت ؟

آیا می دانید اوج مظلومیّت و غربت آن حضرت چقدر بود ؟

بیایید با هم گوشه ای از حوادث روزهای ماه صفر سال یازدهم هجری را پیگیری کنیم .

شاید تو هم مثل من اشکت جاری شود و این احساس را پیدا کنی که چرا بهترین مخلوق خدا در میان جاهلان گرفتار شده بود .

من دلیل سخنان خود را در پی نوشت هایی که برایتان ذکر کرده ام ، آورده ام .

این کتاب را به قهرمان این داستان اهدا می کنم ؛ به آن امید که روز قیامت شفاعتش ، نصیب خوانندگان این کتاب گردد .

مهدی خُدّامیان آرانی

آبان 1387

ص:7

ص:8

کینه بزرگی به دل دارم

آیا مرا می شناسی ؟

نام من زینب است ، من یهودی هستم ، شما هیچ کس را پیدا نمی کنید که مانند من کینه محمّد ، پیامبر اسلام را بر دل داشته باشد .

شاید تعجّب کنی .

آخر مگر نمی دانی که عزیزان من به دست او کشته شده اند ؟

شوهرم ، برادرم ، عمویم .(1)

آیا این کافی نیست که من به فکر انتقام باشم .

آری ، من می خواهم انتقامِ خون عزیزانم را از محمّد بگیرم .

من نقشه ای در سر دارم ، نقشه ای برای کشتن محمّد .

من قسم خورده ام تا او را نکشم آرام نگیرم ، من هر طور شده، او را می کشم .

الان حدود دو سال از کشته شدن عزیزانم در جنگ خیبر می گذرد ، تو نمی دانی در این مدّت ، من چقدر گریه کرده ام ، چقدر سختی کشیده ام .

آیا می خواهی همراه من به سر قبر عزیزانم بیایی ؟

ص:9


1- 1. سألت إبراهیم بن جعفر عن قول زینب ابنة الحارث : قتلت أبی ؟ قال : قُتل یوم خیبر أبوها الحارث وعمّها یسار ، وکان أجبن الناس ، وکان الحارث أشجع الیهود... : إمتاع الأسماع ج 13 ص 350 ؛ ثمّ إنّ زینب بنت الحارث الیهودیة أُخت مرحب ، ذبحت عنزاً لها وطبختها وسمّتها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 ؛ أهدت زینب بنت الحارث الیهودیة... شاةً مصلیّةً وسمّته فیها : المعجم الکبیر ج 2 ص 35 ، کنز العمّال ج 7 ص 271 ، التنبیه والإشراف ص 223 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 239 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 398 ؛ أهدت زینب بنت الحارث الیهودیة... شاةً مصلیّةً وسمّتها : تاریخ الإسلام ج 2 ص 437.

آن قبر که می بینی ، قبر برادرم مَرحَب است .

همان که پهلوان یهود بود و مایه افتخار خاندان ما .

ای برادر !

مطمئن باش که من انتقام خون تو را از محمّد می گیرم .

من تا انتقام تو را نگیرم لباس عزا را از تن خود بیرون نمی آورم .

به همین زودی به سوی مدینه سفر می کنم .

کاری می کنم که همه مسلمانان به عزایش بنشینند .

خواننده محترم !

حتما می خواهی بدانی چرا محمّد عزیزان مرا کشت ؟

ما از یهودیانی هستیم که در خیبر زندگی می کردیم و زندگی خوبی داشتیم .

نمی دانم چه شد که بزرگان ما در جلسه ای دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که به مدینه حمله کنند ، امّا محمّد از تصمیم ما باخبر شد و با سپاه خود به سوی ما آمد .

ما ناگهان خود را در محاصره نیروهای اسلام دیدیم .

تمام اهل خیبر امیدشان به برادرم بود ، آری ، برادر من ، مَرحَب، تنها کسی بود که می توانست مایه نجات یهودیان خیبر بشود .

سپاه محمّد به سوی قلعه ما آمدند امّا چون برق شمشیر برادرم را دیدند همه فرار کردند .

آری ، دو بار سپاه محمّد مجبور به عقب نشینی شد و برادرم همچون شیری کنار قلعه نگهبانی می داد .

ص:10

آفرین بر برادر قهرمانم که خاندان ما را سرافراز کرد .

سه روز از محاصره قلعه خیبر گذشت و محمّد تصمیم گرفت تا علی را به جنگ برادرم مَرحَب بفرستد .(1)

محمّد ، علی را طلبید و او را روانه جنگ با برادرم کرد .

صدای علی در فضای میدان طنین افکند : «من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر نام نهاد» .(2)

و برادرم به جنگ او رفت و چه بگویم ، او برادرم را با یک ضربت شمشیر خود به زمین افکند ، علی ، برادرم را کشت و بعد از آن به لشکر ما حمله برد و جنگ سختی آغاز شد .

در این جنگ شوهر عزیزم و عمویم نیز کشته شدند و قلعه خیبر به دست نیروهای اسلام فتح شد .

آری ، اکنون از آن جریان دو سال می گذرد و من هر لحظه به انتقام می اندیشم .

آری ، این محمّد بود که باعث کشته شدن عزیزان من شد ، من باید هر طور شده خود را به مدینه برسانم و نقشه خود را عملی کنم .

من برای گرفتن انتقام به شهر محمّد می روم .

ص:11


1- 2. فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : لأعطینّ الرایة غداً رجلاً لیس بفرّار ، یحبّه اللّه ورسوله ، ویحبّ اللّه ورسوله ، لا یرجع حتّی یفتح اللّه علیه : الخصال ص 555 ، شرح الأخبار ج 2 ص 192 ، الإرشاد ج 1 ص 64 ، الاحتجاج ج 2 ص 64 ، بحار الأنوار ج 21 ص 3 ، الغدیر ج 3 ص 22 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح البخاری ج 4 ص 207 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، فضائل الصحابة للنسائی ص 16 ، فتح الباری ج 6 ص 90 ، عمدة القاری ج 14 ص 213 ، السنن الکبری ج 5 ص 46 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 36 ، کنز العمّال ج 10 ص 467 ، التاریخ الکبیر للبخاری ج 2 ص 115 ، الکامل لابن عدی ج 5 ص 52 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 5 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 353.
2- 3. فقال علیّ علیه السلام :أنا الذی سمّتنی أُمّی حیدرة/ کلیث غاباتٍ کریه المنظرة/ وضرب رأس مرحب فقتله... : نیل الأوطار ج 8 ص 87 ، روضه الواعظین ص 130 ، مقاتل الطالبین ص 14 ، شرح الأخبار للقاضی النعمان ص 149 ، الإرشاد ج 1 ص 127 ، الأمالی للطوسی ص 4 ، الخرائج والجرائح ج 1 ص 218 ، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 305 ، بحار الأنوار ج 21 ص 4 ، 9 ، 15 ، 18 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 39 ، السنن الکبری ج 9 ص 131 ، فتح الباری ج 7 ص 376 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 382 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 18 ، الاستیعاب ج 2 ص 787 ، شرح نهج البلاغة ج 19 ص 127 ، کنز العمّال ج 10 ص 467 ، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 50 ، تفسیر البغوی ج 4 ص 195 ، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 312 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 112 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 16 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 301 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 220 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص 409 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 213 ، المناقب للخوارزمی ص 37 ، کشف الغمّة ج 1 ص 214 ، ینابیع المودّة ج 1 ص 155.

هدیه ای برای شما آورده ام

زینب ، این زن یهودی به سوی مدینه می آید ، او همراه خود سمّ بسیار خطرناکی را می آورد ، او می خواهد پیامبر را مسموم نماید .

زینب وارد شهر مدینه می شود و لباسی همانند زنان مسلمان به تن می کند .

او می خواهد بداند پیامبر به چه غذایی بیشتر علاقه دارد ، به هر کس که می رسد این سؤل را می پرسد : «من می خواهم گوسفند بریانی به پیامبر هدیه کنم ، آیا شما می دانید آن حضرت به چه گوشتی علاقه دارد ؟» .

هیچ کس از نقشه شومی که این زن یهودی کشیده است خبر ندارد .

مردم خیال می کنند که او از روی محبّت می خواهد پیامبر را مهمان کند .

خیلی ها به او می گویند که پیامبر به گوشت بازوی گوسفند ، علاقه دارد .(1)

زینبِ یهودی خوشحال می شود و به سوی خانه ای که در آن منزل کرده است، می رود .

او گوسفند چاقی را خریداری می کند و سر آن را بریده و گوشت آن را با آتش

ص:12


1- 4. وقد سألت : أیّ عضوٍ من الشاة أحبّ إلی رسول اللّه ؟ فقیل لها : الذراع... : بحار الأنوار ج 21 ص 6 ، فتح الباری ج 7 ص 381 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 303 ، التنبیه والإشراف ص 233 ، السیرة النبویّة لابن هشام ج 3 ص 800.

هیزم بریان می کند .

به به ، عجب بوی کبابی می آید !

اکنون ، او از جای خود بلند می شود و به داخل اتاق می رود و سمّی را که همراه خود آورده است برمی دارد و دو بازوی گوسفند را به آن سمّ آغشته می کند .(1)

نگاه کن !

او این گوسفند بریان شده را به سوی خانه پیامبر می برد .

پیامبر نماز مغرب را خوانده و با گروهی از یاران خود از مسجد خارج می شوند .

زینبِ یهودی نزدیک می رود و چنین می گوید «ای رسول خدا ! آیا می شود این هدیه ناقابل مرا بپذیرید ؟» .(2)

او می داند که پیامبر هدیه را قبول می کند .(3)

بعضی از یاران پیامبر که تا به حال گوسفند بریان شده را در خواب هم ندیده بودند با خود می گویند : «کاش ، پیامبر این هدیه را قبول کند تا ما هم شکمی از عزا درآوریم» .

هیچ کس از نقشه شوم این زن خبر ندارد .

پیامبر هدیه را قبول می کند و یاران خود را به ناهار دعوت می کند .

همه ، دور سفره می نشینند ، یکی از یاران پیامبر (که نامش بِشْر است) دست

ص:13


1- 5. فأکثرت فیها السمّ ، وسمت سائر الشاة ، ثمّ جاءت بها... : تخریج الأحادیث والآثار للزیعلی ج 1 ص 70 ، تفسیر مجمع البیان ج 9 ص 204 ، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 52 ، تفسیر البغوی ج 4 ص 197.
2- 6. صلّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم المغرب وانصرف إلی منزله ، وجد زینب جالسة عند رحله ، فیسأل عنها ، فقالت : أبا القاسم ، هدیة أهدیتها لک. وکان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یأکل الهدیة ولا یأکل الصدقة ، فأمر صلّی اللّه علیه وسلّم بالهدیة فقُبضت منها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 و ج 13 ص 349.
3- 7. عن النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم أنّه قال : لو دُعیت إلی کراعٍ أو إلی ذراعٍ لأجبت ، ولو أُهدی إلیَّ ذراع لقبلت : مسند أحمد ج 2 ص 479 ، صحیح البخاری ج 6 ص 144 ، السنن الکبری ج 7 ص 273 ، عمدة القاری ج 13 ص 128 ، تحفة الأحوذی ج 4 ص 473 ، المصنّف لابن أبی شیبة ج 5 ص 232 ، معرفه السنن والآثار للبیهقی ج 5 ص 408 ، نظم درر السمطین ص 61 ، فیض القدیر ج 5 ص 399 ، تفسیر القرطبی ج 19 ص 68 ، الکامل لابن عدی ج 5 ص 299.

می برد و گوشت بازوی گوسفند را جدا می کند و آن را مقابل پیامبر می گذارد .

پیامبر مقداری از آن را برمی دارد و بقیّه را برمی گرداند .

بِشْر نیز مشغول خوردن گوشت بازوی گوسفند می شود .

همه مشغول خوردن غذا هستند ، پیامبر هم لقمه ای از غذا می گیرد .(1)

ص:14


1- 8. فقُبضت منها ووُضِعت بین یدیه ، ثمّ قال لأصحابه وهم حضور أو من حضر منهم : اُدنوا فتعشّوا ، فدنوا فمدّوا أیدیهم ، وتناول رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الذراع ، وتناول بشر بن البَرَاء عظماً ، فانتهش رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم منها نهشاً ، وانتهش بشر... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 ، وراجع : بحار الأنوار ج 21 ص 7 ، مجمع الزوائد ج 6 ص 153 الطبقات الکبری ج 2 ص 202 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 398.

توطئه آشکار می شود

ساعتی می گذرد ، خبر به پیامبر می رسد که بِشْر بیمار شده است ، رنگ او زرد شده و دچار تب شدید شده است .

خدایا ، چه اتّفاقی رخ داده است ؟

برای او پزشک می آورند و معلوم می شود که او غذای مسموم خورده است .

بعد از ساعتی بِشْر از دنیا می رود .(1)

آری ، گویا او همان قسمتی از گوشت بازو را خورده که بیش از همه مسموم بوده است .

اکنون همه یاران پیامبر نگران جان او هستند ، به راستی چه خواهد شد ؟

پیامبر دستور می دهد هر کس که از آن گوسفند بریان خورده است حجامت نماید ، خود پیامبر هم حجامت می کند .(2)

حتما می گویی حجامت چیست ؟

در طبّ قدیم ، پزشکان برای خارج کردن سموم از بدن ، به پوست ناحیه خاصّی از کمر ، تیغ می زدند تا مقداری خون از بدن خارج شود .

ص:15


1- 9. فلم یرم بشر من مکانه حتّی عاد لونه کالطیلسان ، وماطله وجعه سنة ، لا یتحوّل إلاّ ما حوّل ، ثمّ مات منه ، وقال بعضهم : لم یرم مکانه حتّی مات... : الطبقات الکبری ج 2 ص 202 ، تخریج الأحادیث والآثار ج 1 ص 73 ، تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 254 ، إمتاع الأسماع ج 1 ص 316.
2- 10. واحتجم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم علی کاهله من أجل الذی أکل من الشاة ، حجمه أبو هند مولی بنی بیاضة بالقرن والشفرة... : سنن الدارمی¨ ج 1 ص 33 و ج 2 ص 369 ، السنن الکبری ج 8 ص 46 ، عمدة القاری ج 12 ص 103 ، الإصابة ج 7 ص 363 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 238 ، إمتاع الأسماع ج 13 ص 346 .

امّا با این وجود، روز به روز، حالِ پیامبر بدتر می شود .

همه نگران هستند . آیا پیامبر خواهد توانست رسالت خود را به پایان برساند ؟

هنوز آیه های قرآن کامل نشده است ، هنوز دین اسلام کامل نشده است .

اکنون ، مسلمانان در جستجوی زینبِ یهودی هستند ، دروازه های مدینه بسته شده است و هر رفت و آمدی کنترل می شود .

خوشبختانه او هنوز از مدینه خارج نشده است ، او در گوشه ای از شهر مدینه مخفی شده است .

آری ، زینبِ یهودی در مخفیگاه خود اخبار شهر را پیگیری می کند ؛ او منتظر است تا هر چه زودتر خبر وفات پیامبر اسلام را بشنود .

درست است که پیامبر بیمار شده است، امّا خداوند او را تا تمام کردنِ وظیفه پیامبری ، حفظ خواهد نمود .

عدّه ای به سوی مسجد پیامبر می آیند ، نگاه کن ، آنها زینبِ یهودی را دستگیر کرده اند .

او را مقابل پیامبر می آورند ، پیامبر نگاهی به او می کند .

به راستی پیامبر با او چه خواهد کرد ؟

به نظر شما ، مجازات کسی که می خواسته رهبر جامعه اسلامی را به قتل برساند چیست ؟

پیامبر به زینبِ یهودی می گوید : «من از گناه تو گذشتم امّا تو یکی از یاران مرا به قتل رسانده ای ، من تو را تحویل فرزندان او می دهم تا هر تصمیمی که

ص:16

داشته باشند انجام بدهند» .(1)

آری ، پیامبر از گناه این زن می گذرد .

در کجای دنیا می توانید چنین مهربانی و عطوفتی را ببینید ؟

زینبِ یهودی ، تحویل فرزندان بِشْر داده می شود ، آنها تصمیم می گیرند تا انتقام پدر را از این زن بگیرند .

کم کم اثر سمّ در بدن پیامبر آشکار می شود و همین امر باعث نگرانی یارانش شده است .(2)

به راستی آیا پیامبر شفا پیدا خواهد کرد ؟

ص:17


1- 11. فی روایة ابن عبّاس أنّه صلی الله علیه و آله وسلم دفعها إلی أولیاء بشر بن البراء بن معرور ، وکان أکل منها فمات بها ، فقتلوها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 317 .
2- 12. إنّ یهودیة أتت النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم بشاة مسمومة فأکل منها... فما زلت أعرفها فی لهوات رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... : صحیح البخاری ج 3 ص 141 ، صحیح مسلم ج 7 ص 15 ، السنن الکبری ج 10 ص 11 ؛ وعن ابن عبّاس : إن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم مات من اللّحم الذی کانت الیهودیة سمّته ، فانقطع أبهره من السمّ علی رأس السنة... : مجمع الزوائد ج 9 ص 35 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 163.

وقتی دین خدا کامل می شود

ماه رمضان فرا می رسد ، هر سال پیامبر ، فقط دهه آخر این ماه در مسجد اعتکاف می کرد ، امّا امسال ، دهه دوم و دهه سوم را در مسجد اعتکاف می کند .

هنوز پیامبر احکام حج را برای مسلمانان بیان نکرده است ، برای همین، آن حضرت تصمیم گرفته تا به سوی مکّه سفر کند و مراسم حج ابراهیمی را انجام بدهد .

او می خواهد در این سفر با سنّت های غلطی که مشرکین در آیین حج قرار داده اند مبارزه نماید و حج راستین را به همه آموزش دهد .

یکی از روزها پیامبر رو به مردم می کند و می فرماید : «نمی دانم آیا سال آینده شما را خواهم دید یا نه ؟» .(1)

آری ، سخن پیامبر بوی رفتن می دهد .

اکنون همه احکام اسلام از نماز ، روزه ، حج و زکات بیان شده اند و فقط امامت مانده است .

در راه بازگشت از مکّه در غدیر خُم ، پیامبر همه مردم را جمع می کند ، وقتی

ص:18


1- 13. أیّها الناس ، اسمعوا قولی واعقلوه ، فإنّی لا أدری ، لعلّی لا ألقاکم بعد عامی هذا... : جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 100 ، تفسیر القمّی ج 1 ص 171 ، التفسیر الصافی ج 2 ص 67 ، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 655 ، تفسیر الآلوسی ج 6 ص 197 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 402 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 302 ، تاریخ ابن خلدون ج 2 ص 58.

که صد و بیست هزار نفر منتظر شنیدن سخن او می شوند چنین می فرماید : «ای مردم ! چه زود است که من از میان شما بروم و دار فانی را وداع گویم» .

همه مسلمانان شروع به گریه نمودند .

آنگاه علی(علیه السلام) را به سوی خود فرا خوانده و دست او را بلند نمود و فرمود : «هر کس من مولای او هستم ، این علی مولای اوست» .(1)

سپس دستور می دهد تا خیمه ای برای علی(علیه السلام) نصب کنند و مردم گروه گروه با او بیعت کنند .

آری ، اکنون دیگر دین با ولایت علی(علیه السلام) کامل شده است و این آیه قرآن معنی پیدا کرده است : «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ: امروز دین شما را برای شما کامل کردم».(2)

اکنون پیامبر خوشحال است که وظیفه خود را به خوبی انجام داده است و همه دستورات و احکام اسلام را برای مردم گفته است.

ص:19


1- 14. سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول یوم غدیر خم وهو آخذ بید علیّ علیه السلام : ألستُ أولی بالمؤنین من أنفسهم ؟ قالوا : بلی ، قال : فمن کنت مولاه فهذا علیّ مولاه ، اللّهمّ والِ من والاه وعادِ من عاداه ، وانصر من نصره واخذل من خذله : معانی الأخبار ص 67 ، شرح الأخبار ج 1 ص 99 ، دلائل الإمامة ص 18 ، و راجع : تفسیر العیّاشی¨ ج 1 ص 329 ، الأمالی للطوسی ص 255 ، المزار لابن المشهدی ص 271 ، إقبال الأعمال ج 2 ص 244 ، مسند أحمد ج 1 ص 119 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 104 ، السنن الکبری ج 5 ص 134 ، مسند أبی یعلی ج 1 ص 429 ، المعجم الأوسط ج 2 ص 275 ، کنز العمّال ج 5 ص 290 ، تفسیر الآلوسی ج 6 ص 194 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 205 و 217 و 218 ، أُسد الغابة ج 4 ص 28 ، أنساب الأشراف ص 108 ، تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 112 ، تاریخ الإسلام ج 3 ص 631 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 229.
2- 15. مائده : 3 .

من آماده پرواز شده ام

پیامبر به مدینه برمی گردد ، ماه محرّم فرا می رسد .

آن غذای سمّی که زینبِ یهودی برای پیامبر آورده بود باعث شده است که حال پیامبر روز به روز بدتر شود .

چند روزی است که پیامبر در بستر بیماری قرار گرفته است .

امروز بیست و هشتم محرّم است ، عدّه ای از یاران پیامبر به خانه ایشان آمده اند تا آن حضرت را ببینند .

پیامبر می خواهد یاران خود را از نظر روحی آماده کند برای همین به آنان می فهماند که به زودی سفر آخرت او فرا خواهد رسید .

همه یاران پیامبر اشک می ریزند ، آنها فکر می کنند چگونه دوری کسی را تحمّل کنند که برای آنها همچون پدری مهربان بوده است .

پیامبر رو به آنان می کند و می گوید : «من شما را به تقوی سفارش می کنم و از شما می خواهم در این دنیا به دنبال ریاست طلبی نباشید ، به راستی که لحظه مرگِ من، بسیار نزدیک است و من به زودی به دیدار خدا می روم» .(1)

ص:20


1- 16. نعی إلینا حبیبنا ونبیّنا صلی الله علیه و آله وسلم نفسه ، بأبی وأُمّی ونفسی له الفداء قبل موته بشهر ، فلمّا دنا الفراق جمعنا فی بیتٍ ، فنظر إلینا فدمعت عیناه ، ثمّ قال : مرحباً بکم ، حیّاکم اللّه ، حفظکم اللّه... أن لا تعلوا علی اللّه فی عباده وبلاده... : الأمالی للطوسی ص 207 ، بحار الأنوار ج 22 ص 455 ، وراجع : تاریخ الطبری ج 2 ص 435 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 485.

آن مرد را می بینی که کنار پیامبر نشسته است ؟ او عمّار پسر یاسر می باشد ، سؤلی در ذهن او نقش بسته است ، او نمی داند آیا سؤل خود را بپرسد یا نه .

سرانجام او خجالت را کنار می گذارد و می گوید : «ای رسول خدا ، پدر و مادرم فدای شما ! چه کسی شما را غسل خواهد داد و کفن خواهد نمود ؟» .

پیامبر از این سؤال او خیلی خوشحال می شود و در جواب می گوید : «بدانید که برادرم ، علی ، پیکر مرا غسل خواهد داد و فرشتگان او را یاری خواهند نمود» .(1)

آری ، باید مردم بدانند که علی(علیه السلام)، در زندگانی پیامبر و حتی بعد از مرگ او ، نزدیکترین شخص به پیامبر است .

پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می فرماید : «ای علی ، وقتی که مرگ من فرا برسد جسمم را غسل داده و کفن نما و در آن لحظه ، فرشتگان ، فوج فوج برای خواندن نماز بر من حاضر خواهند شد ، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل خواهند آمد ، تمام اهل آسمان ها بر من نماز خواهند خواند» .(2)

آری ، امروز ، پیامبر دیگر سخن از رفتن خویش به میان می آورد ، همه فهمیده اند که پیامبر از این بیماری شفا نخواهد یافت .

ص:21


1- 17. قلنا : فمن یغسلک ؟ قال : أخی وأهل بیتی الأدنی فالأدنی... : الأمالی للطوسی ص 207 ، بحار الأنوار ج 22 ص 455.
2- 18. یا ابن أبی طالب ، إذا رأیت روحی قد فارقت جسدی ، فاغسلنی ...وکفّنی... ثمّ جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل فی جنودٍ من الملائکة لا یحصی عددهم إلاّ اللّه عزّ وجلّ ، ثمّ الحافّون بالعرش ، ثمّ سکّان أهل السماء ، فسماء... : الأمالی للصدوق ص 732 ، روضة الواعظین ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 507.

پدر این امّت کیست ؟

امروز ، نهم ماه صفر (سال یازدهم هجری) است و پیامبر ، بلال را می فرستد تا از علی(علیه السلام) می خواهد که به منزل پیامبر بیاید .

بلال به سوی خانه علی(علیه السلام) می رود و به او خبر می دهد که پیامبر می خواهد او را ببیند .

اکنون علی(علیه السلام) کنار پیامبر نشسته است و پیامبر با او سخن می گوید :

__ علی جان ! اکنون جبرئیل نزد من بود و از طرف خداوند نامه ای را برای من آورده است .

__ در آن نامه چه نوشته شده است ؟

__ در این نامه آمده است که من تو را نزد مردم بفرستم تا پیامی را برای مردم بازگو کنی .

__ من آماده ام تا این مأموریّت را انجام دهم .

پیامبر پیام را به علی(علیه السلام) می گوید تا برای مردم بیان کند .(1)

ص:22


1- 19. إنّ جبرئیل أتانی من عند اللّه برسالة ، وأمرنی أن أبعث بها إلیکم مع أمینی علیّ بن أبی طالب... ألا من ادّعی إلی غیر أبیه فقد برئ اللّه منه ، ألا من توالی إلی غیر موالیه فقد برئ اللّه منه... : بحار الأنوار ج 22 ص 489.

بلال به همه مردم خبر می دهد تا در مسجد جمع شوند .

علی(علیه السلام) وارد مسجد می شود و روی پله آخر منبر می ایستد و این چنین می گوید : «پیامبر مرا نزد شما فرستاده است تا این سه پیام را برای شما بگویم : هر کس اجر و مزد دیگران را ندهد ، لعنت خدا بر او باد ، هر کس از مولای خود اطاعت نکند ، لعنت خدا بر او باد ،هر کس عاقّ پدر و مادرش شود ، لعنت خدا بر او باد ».(1)

در این هنگام ، یکی از جا برمی خیزد و رو به علی(علیه السلام) می کند و می گوید : «آیا این پیام تفسیر و شرحی هم دارد ؟» .

علی(علیه السلام) جواب می دهد : «خدا و رسول خدا بر تفسیر آن آگاهی بیشتری دارند» .

عدّه ای از مردم به سوی خانه پیامبر حرکت می کنند و بعد از عرض سلام، نزد آن حضرت می نشینند .

یکی از آنها رو به پیامبر می کند و می گوید : «ای رسول خدا ، آیا آنچه علی برای ما گفت تفسیری هم دارد ؟» .

دوست خوبم ! آیا می خواهی جواب پیامبر را بشنوی ؟

پیامبر فرمود : «من علی را فرستادم تا سه پیام را در میان شما اعلام کند : پیام اوّل این بود : هر کس اجر کسی را ندهد، لعنت خدا بر او باد» ،

ص:23


1- 20. اخرج یا أبا الحسن فنادِ بالناس : الصلاة جامعة ، واصعد منبری وقم دون مقامی بمرقاة ، وقل للناس : ألا من عقّ والدیه فلعنة اللّه علیه ، ألا من أبق من موالیه فلعنة اللّه علیه ، ألا من ظلم أجیراً أجرته فلعنة اللّه علیه... : بحار الأنوار ج 40 ص 45 ، جامع أحادیث الشیعة ج 19 ص 18 ، وراجع : مستدرک الوسائل ج 14 ص 30.

خداوند محبّت و دوستی خاندانم را مزد رسالت من قرار داده است ، پس هر کس اجر مرا ندهد و با خاندانم مهربان نباشد ، لعنت خدا بر او باد . پیام دوم این بود : هر کس از مولای خود اطاعت نکند ، لعنت خدا بر او باد ، بدانید که هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست و هر کس که از علی اطاعت نکند ، لعنت خدا بر او باد . پیام سوم این بود : هر کس عاقّ پدر و مادرش شود ، لعنت خدا بر او باد» ، بدانید که من و علی ، پدرانِ این امّت هستیم ، هر کس که عاقّ ما شود ، لعنت خدا بر او باد» .(1)

اکنون دیگر همه می فهمند منظور پیامبر از آن پیام مهم چه بوده است.

ص:24


1- 21. فخرجتُ فنادیت فی الناس کما أمرنی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم ، فقال لی عمر بن الخطّاب : هل لِما نادیت به من تفسیر ؟ فقلت : اللّه ورسوله أعلم ، قال : فقام عمر وجماعة من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فدخلوا علیه ، فقال عمر : یا رسول اللّه ، هل لما نادی علیّ من تفسیر ؟ قال : نعم ، أمرته أن ینادی : ألا من ظَلم أجیراً أجره فعلیه لعنه اللّه ، واللّه یقول : «قُل لاَّ أَسْ_ٔلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» ، فمن ظلمنا فعلیه لعنة اللّه ، وأمرته أن ینادی : من توالی غیر موالیه فعلیه لعنة اللّه ، واللّه یقول : «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» ، ومن کنت مولاه فعلیّ مولاه ، فمن توالی غیر علیّ فعلیه لعنة اللّه ، وأمرته أن ینادی : من سبّ أبویه فعلیه لعنة اللّه ، وأنا أُشهد اللّه وأُشهدکم أنّی وعلیّاً أبوا المؤنین ، فمن سبّ أحدنا فعلیه لعنة اللّه... : بحار الأنوار ج 22 ص 89 .

من چگونه پیامبری بودم ؟

چند روزی می گذرد ، آثار بیماری در بدن پیامبر آشکار می شود .

اکنون ، پیامبر بلال را به حضور می طلبد و از او می خواهد که به مردم خبر بدهد تا در مسجد جمع بشوند .

خبر در شهر می پیچد که پیامبر می خواهد برای مردم سخن بگوید .

همه در مسجد جمع می شوند .

نگاه کن !

پیامبر دستمالی بر سر خود بسته است و آرام آرام وارد مسجد می شود .

او بالای منبر می رود و چنین می گوید : «یاران من ! از شما سؤلی دارم : من چگونه پیامبری برای شما بودم ؟ آیا همراه و همگام شما در صف اوّل جبهه ها جنگ نکردم ؟ شما با چشم خود دیدید که چگونه در جنگ ها چهره ام خونین می شد . آیا به یاد دارید که از شدّت گرسنگی ، سنگ بر شکم خود می بستم ؟».

همه یک صدا جواب می دهند : «خدا تو را جزای خیر دهد که برای ما زحمت

ص:25

بسیار کشیدی» .(1)

پیامبر رو به آنها می کند و می گوید : «یاران من ! به زودی من از میان شما می روم ، اکنون از شما می خواهم هر کس حقّی نزد من دارد برخیزد و آن را طلب کند ».(2)

همه به گریه می افتند ، پیامبر دارد از امّت خود حلالیّت می طلبد .

یک نفر از میان جمعیّت بلند می شود و می گوید : «ای رسول خدا ، وقتی من می خواستم ازدواج کنم وعده دادی که به من مقداری پول بدهی ، اکنون من ازدواج کرده ام» .

پیامبر دستور می دهد تا هر چه زودتر آن پول را به او بدهند .(3)

پیامبر هنوز بالای منبر نشسته است ، آیا کس دیگری هم هست که حقّی بر پیامبر داشته باشد ؟

در میان جمعیّت ، یک نفر را می بینم که در درون خود غوغایی دارد ، او در فکر است چه کند ، عرق سردی بر چهره او نشسته است .

آیا او را می شناسی ؟ او عُکّاشه است .

او سرانجام تصمیم خود را می گیرد ، از جا برمی خیزد و می گوید : «ای رسول خدا ! پدر و مادرم فدای شما ، وقتی از سفر طائف برمی گشتی ، من از کنار شما رد می شدم ، شما سوار بر شتر بودید و عصای شما از دست شما افتاد و به من خورد» .

سخن مرد هنوز تمام نشده است ، پیامبر رو به بلال می کند و می گوید : «ای بلال ، به خانه دخترم فاطمه برو و عصای مرا بگیر و بیا» .

ص:26


1- 22. ثمّ خطب خطبةً وجلت منها القلوب وبکت منها العیون ، ثمّ قال : أیّها الناس ، أیّ نبیّ کنت لکم ؟ قالوا : جزاک اللّه من نبیّ خیراً ، کنت لنا کالأب الرحیم ، وکالأخ الناصح الشفیق ، أدّیت رسالات اللّه عزّ وجلّ وأبلغتنا وحیه ، ودعوت إلی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة ، فجزاک اللّه عنّا أفضل ما جازی نبیّاً عن أُمّته... : مجمع الزوائد ج 9 ص 27 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 59 ، وراجع : الأمالی للصدوق ص 734 ، روضة الواعظین ص 73 ، مستدرک الوسائل ج 18 ص 278 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 202 ، بحار الأنوار ج 22 ص 508 ، جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 249.
2- 23. معاشر المسلمین ، أناشدکم باللّه وبحقّی علیکم ، مَن کانت له قِبلی مظلمة ، فلیقم فلیقتصّ منّی قبل القصاص فی القیامة... : نفس المصادر السابقة.
3- 24. ومَن کان له علیَّ دین فلیخبرنی به ، فقام رجل فقال : یا رسول اللّه ، إنّ لی عندک عدة ، إنّی تزوّجت فوعدتنی أن تعطینی ثلاثة أواقی ، فقال : انحلها یا فضل... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 22 ص 472 ، إعلام الوری ج 1 ص 264.

بلال از مسجد خارج می شود امّا دست روی سر خود دارد و اشک می ریزد ، او با خود می گوید : «چه کسی دلش طاقت می آورد که پیامبر را در این حال بیماری قصاص کند ؟» .

بلال به سوی خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) می رود و درِ خانه را می زند .

حضرت فاطمه(علیها السلام) در را باز می کند و بلال ، عصای پیامبر را می طلبد .

فاطمه می داند که پیامبر ، این عصای خود را فقط در هنگام سفر همراه خود می برد ، او تعجّب می کند رو به بلال می کند و می گوید :

__ چه شده است که پیامبر عصای خود را می طلبد ؟

__ پیامبر می خواهد این عصا را به عُکّاشه بدهد تا او را قصاص کند .

بلال عصا را می گیرد و به سوی مسجد می رود .

همه مردم در مسجد منتظرند ، آنها با تعجّب به عُکّاشه نگاه می کنند ، بلال با عصا وارد مسجد می شود و به سوی منبر می رود و عصا را به پیامبر می دهد .

پیامبر از منبر پایین می آید ، عُکّاشه را صدا می زند و عصا را به دست او می دهد و از او می خواهد تا او را قصاص کند .

صدایی در فضای مسجد طنین می اندازد : «ای عُکّاشه ، من نمی توانم ببینم که تو پیامبر را با این عصا بزنی ، بیا و به جای زدن پیامبر ، صد بار بر بدن من بزن» .

دوست خوبم!

دوست آیا او را شناختی ؟ او مولای ما علی(علیه السلام) است .

عُکّاشه نگاهی به اشک چشم علی(علیه السلام) می کند و به فکر فرو می رود ، امّا

ص:27

سکوت او به طول می کشد .

پیامبر رو به او می کند و می گوید : «من آماده ام تا مرا قصاص کنی» .

عصا در دست عُکّاشه است ، او جلو می رود ، همه مردم گریه می کنند .

ناگهان عُکّاشه عصا را بر روی زمین می اندازد و می گوید : «پدر و مادرم به فدایت ، آخر من چگونه شما را قصاص کنم ؟» .

آنگاه او پیامبر را می بوسد و می گوید : «ای رسول خدا ، من از حقّ خود گذشتم به آن امید که در روز قیامت ، خدا از گناهان من در گذرد» .

پیامبر به او نگاهی می کند و لبخندی می زند و سپس رو به مردم می کند و می گوید : «ای مردم ، هر کس می خواهد همنشین مرا در بهشت ببیند به عُکّاشه نگاه کند» .

اکنون مردم به گرد او جمع می شوند و صورت او را می بوسند و به او می گویند : «خوشا به حالت که مقامی بس بزرگ را برای خود خریداری کردی» .

آری ، عُکّاشه در بهشت همنشین پیامبر خواهد بود .

انگار او از همان لحظه اوّل ، هم تصمیم نداشت پیامبر را قصاص کند بلکه همه اینها ، بهانه بود تا در دل دوست، راهی پیدا کند.(1)

ص:28


1- 25. فقام من بین المسلمین شیخ کبیر یقال له عُکّاشة ، فتخطّی المسلمین حتّی وقف بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فقال : فداک أبی وأُمّی ، لولا أنّک نشدتنا باللّه مرّة بعد أُخری ما کنت بالذی أتقدّم علی شیءٍ من هذا ، کنت معک فی غزاة ، فلما فتح اللّه عزّ وجلّ علینا ونصر نبیّه صلّی اللّه علیه وسلّم وکان فی الانصراف ، حاذت ناقتی ناقتک ، فنزلت عن الناقة ودنوت منک لأقبّل فخذک فرفعت القضیب فضربت خاصرتی ، ولا أدری أکان عمداً منک أم أردت ضرب الناقة ، فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : أُعیذک بجلال اللّه أن یتعمّدک رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بالضرب ، یا بلال ، انطلق إلی بیت فاطمة فائتنی بالقضیب الممشوق. فخرج بلال من المسجد ویده علی أُمّ رأسه وهو ینادی : هذا رسول صلی الله علیه و آله وسلم یعطی القصاص من نفسه ، فقرع الباب علی فاطمة فقال : یابنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، ناولینی القضیب الممشوق ، فقالت له فاطمة : یا بلال ، وما یصنع أبی بالقضیب ولیس هذا یوم حجّ ولا یوم غزاة ؟ فقال : یا فاطمة ، ما أغفلک عمّا فیه ؟ أبوک رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یودّع الناس ویفارق الدنیا ویعطی القصاص من نفسه... فداک أبی وأُمّی ، ومَن تطیب نفسه أن یقتصّ منک ؟ فقال له النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم : إمّا أن تضرب وإمّا أن تعفو ، قال : قد عفوت عنک یا رسول اللّه رجاء أن یعفو اللّه عنّی فی یوم القیامة ، فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : مَن سرّه أن ینظر إلی رفیقی فی الجنّة فلینظر إلی هذا الشیخ ، فقام المسلمون فجمعوا یقبّلون ما بین عینی عُکّاشة ویقولون : طوباک طوباک ، نلت درجات العلا ومرافقة النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم... : مجمع الزوائد ج 9 ص 27 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 59 ، وراجع : الأمالی للصدوق ص 734 ، روضة الواعظین ص 73 ، مستدرک الوسائل ج 18 ص 278 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 202 ، بحار الأنوار ج 22 ص 508 ، جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 249.

پیش به سوی سپاه اُسامه

به پیامبر خبر می رسد که نیروهای کشور روم قصد حمله به مدینه را دارند .

برای همین ، او اُسامه را به عنوان فرمانده سپاه اسلام مشخص می کند و به او دستور می دهد تا اردوگاه خود را در جُرْف بر پا کند و از مسلمانان می خواهد تا به اردوگاه جُرف بپیوندند .(1)

اردوگاه جُرف ، حدود شش کیلومتر با مدینه فاصله دارد و اُسامه در آنجا اردوگاه نظامی خود را بر پا می کند و مسلمانان به آن اردوگاه می روند .(2)

پیامبر تأکید زیادی دارد تا سپاه اُسامه هر چه سریعتر به سوی مرزهای روم حرکت کنند .

آری ، پیامبر می داند که عدّه ای ریاست طلب برای تصرّف حکومت و خلافت ، نقشه هایی کشیده اند .

آن حضرت می خواهد تا این افراد فرصت طلب ، از شهر مدینه دور باشند و نتوانند در راه استقرار جانشینی علی(علیه السلام) توطئه ای بکنند .(3)

به هر حال ، مسلمانان در جُرف اردو زده اند ، امّا دسیسه هایی در کار است که

ص:29


1- 26. فلمّا کان من الغد دعا أُسامه بن زید فقال : سر إلی موضع مقتل أبیک ، وأوطئهم الخیل ، فقد ولّیتک هذا الجیش... فخرج وعسکر بالجُرف ، فلم یبق أحد من وجوه المهاجرین والأنصار إلاّ انتدب فی تلک الغزاة... : الطبقات الکبری ج 2 ص 190 ، بحار الأنوار ج 21 ص 410 ، وراجع فتح الباری ج 8 ص 115 ، عمدة القاری ج 18 ص 76 ، تاریخ الإسلام ج 2 ص 713 ، أعیان الشیعة ج 4 ص 123.
2- 27. الجُرف _ بالضمّ ثمّ السکون _ : موضع علی ثلاثة أمیال من المدینة نحو الشام : معجم البلدان ج 2 ص 128 .
3- 28. ثمّ إنّه عقد لأُسامة بن زید بن حارثة الإمرة ، وأمره وندبه أن یخرج بجمهور الأُمّة إلی حیث أُصیب أبوه من بلاد الروم ، واجتمع رأیه علی إخراج جماعة من متقدّمی المهاجرین والأنصار فی معسکره ؛ حتّی لا یبقی فی المدینة عند وفاته من یختلف فی الرئاسة ویطمع فی التقدّم علی الناس بالإمارة... : بحار الأنوار ج 22 ص 466 ، أعیان الشیعة ص 292 ؛ أراد أن یصفوا الأمر لعلیّ صلوات اللّه علیه ، وألاّ یعارض أحد فیه... : شرح الأخبار ج 1 ص 320.

سپاه اسلام به سوی مرزهای روم حرکت نکند .

عدّه ای منتظر هستند تا پیامبر چشم از این دنیا ببندد و آنها نقشه های خود را برای رسیدن به ریاست عملی کنند .

آیا ریاست چند روزه دنیا ،ارزش آن را دارد که برای رسیدن به آن ، اسلام را از مسیر واقعی خود منحرف کنند ؟

پیامبر همه برنامه های خود را به گونه ای انجام داده است که علی(علیه السلام) بعد از او به عنوانِ رهبر جامعه اسلامی مطرح باشد و البته این به امرِ خدا می باشد .

ص:30

عیادت از پیامبر مهربانی ها

آن خانم کیست که به سوی خانه پیامبر می رود ؟

آیا او را شناختی ؟ او مادر بِشْر است ، مادر همان کسی که یک سال قبل ، با خوردن غذای مسموم ، شهید شد .

مادرِ بِشْر ، اکنون نگران حال پیامبر شده است و می خواهد پیامبر را عیادت کند .

او وارد اتاق پیامبر می شود و پیامبر را در بستر بیماری می بیند .

رنگ پیامبر زرد شده و تب او بسیار شدید است .

مادرِ بِشْر به پیامبر سلام می کند و می گوید : «ای رسول خدا ، تا به حال ندیدم کسی این گونه ، دچار تب شده باشد» .

پیامبر رو به مادرِ بِشْر می کند و می فرماید : «این اثر آن سمّی است که زن یهودی در غذای ما قرار داده بود و فرزند تو هم به دلیل همان سمّ شهید شد» .(1)

مادرِ بِشْر تا به یاد فرزندش می افتد اشک در چشمانش حلقه می زند ، اگر در

ص:31


1- 29. ودخلت علیه فی مرضه أُمّ بشر بنت البراء بن معرور ، فقالت : یا رسول اللّه ، ما وجدت مثل هذه الحمّی التی علیک علی أحد ! فقال صلّی اللّه علیه وسلّم : وما کان اللّه تعالی لیسلّطها علی رسوله ، إنّها همزة من الشیطان ، ولکنّها من الأکلة التی أکلت أنا وابنک بخیبر من الشاة ، کان یصیبنی منها عداد مرّة ، فکان هذا أوان انقطاع أبهَری... : إمتاع الأسماع ج 14 ص 437 ؛ فقال فی مرضه : ما زلت من الأکلة التی أکلت... فهذا أوان انقطاع أبهَری من السمّ : صحیح البخاری ج 5 ص 137 ، سنن الدارمی ج 1 ص 33 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 58 ، السنن الکبری ج 10 ص 11 ، فتح الباری ج 8 ص 99 ، عمدة القاری ج 18 ص 60 ، تغلیق التعلیق ج 4 ص 162 ، فیض القدیر ج 5 ص 572 ، تفسیر الرازی ج 3 ص 178 ، تفسیر البحر المحیط ج 1 ص 469 ، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 128 ، میزان الاعتدال ج 2 ص 156.

آن روز ، زینب یهودی چنین دسیسه ای نمی کرد الان بِشْر زنده بود ، اگر او در آن غذا سمّ نمی ریخت الان پیامبر سالم بود .

امّا اکنون دیگر کاری نمی توان کرد ، سمّ در بدن پیامبر اثر کرده و بدن آن حضرت را ضعیف و بیمار نموده است .

آری ، خداوند می خواهد مرگ پیامبر ، مرگ طبیعی نباشد ، پیامبر همه خوبی های این دنیا را در خود جمع کرده و شهادت ، آخرین کمالی است که نصیب پیامبر می شود .

اکنون ، پیامبر آغوش خود را به روی شهادت باز نموده است .

ص:32

پیش به سوی مدینه

امشب شب چهارشنبه است، فردا بیست و سوم ماه صفر است ، صدای اذان مغرب به گوش می رسد و مردم در مسجد منتظر آمدن پیامبر هستند تا نماز را با آن حضرت بخوانند .

امّا هر چه صبر می کنند از پیامبر خبری نمی شود ، گویا حال پیامبر بدتر شده است .

علی(علیه السلام) به مسجد می آید و در محراب می ایستد و مردم پشت سر او نماز می خوانند .(1)

آری ، علی(علیه السلام) جانشین پیامبر است ، همه با او در غدیر خُم بیعت کرده اند .

حتما عایشه را می شناسی ؟

او یکی از همسران پیامبر و دختر ابوبکر است .

ابوبکر الان در اردوگاه اُسامه می باشد ، وقتی که او می خواست از مدینه برود نزد دختر خود ، عایشه رفت و به او گفت : «من به دستور پیامبر به جهاد می روم ، اگر یک وقت دیدی که بیماری پیامبر بدتر از این شد به من خبر بده

ص:33


1- 30. وإن هو لم یقدر علی الخروج أمر علیّ بن أبی طالب علیه السلام فصلّی بالناس... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.

تا من بیایم و یک بار دیگر پیامبر را ببینم» .

اکنون ، عایشه پیکی را به سوی اردوگاه اُسامه می فرستد تا به پدرش خبر دهد که هر چه زودتر به مدینه بازگردد چرا که بیماری پیامبر سخت شده است .

هوا تاریک است و اسب سواری از مدینه به سوی اردوگاه اُسامه به پیش می رود .

وقتی او به اردوگاه می رسد سراغ خیمه ابوبکر را می گیرد .

او وارد خیمه می شود و می بیند که در خیمه ابوبکر ، شخص دیگری هم نشسته است .

پیک عایشه به ابوبکر می گوید :

__ من سخنی محرمانه برایت آورده ام .

__ خوب ، بگو بدانم چه خبری آورده ای ؟

__ باید مجلس خلوت باشد .

__ سخنت را بگو ، اینجا که کسی غیر از عُمَر [بن خطّاب] نیست ، مگر نمی دانی که او مثل برادر نزد من عزیز است ، ما با هم عقد برادری خوانده ایم .

__ من از مدینه می آیم ، عایشه مرا فرستاده تا به تو خبر بدهم که دیگر امیدی به شفای پیامبر نیست و او برای نماز مغرب به مسجد نیامده است ، هر چه زودتر خود را به مدینه برسان! .

عُمَر تا این سخن را می شنود از جا برمی خیزد و رو به ابوبکر می کند و می گوید : «برخیز ، ما باید هر چه سریعتر خود را به مدینه برسانیم ».

عُمَر و ابوبکر در این نیمه شب به سوی مدینه حرکت می کنند .

ص:34

آنها در دل بیابان با سرعت به پیش می تازند چون می خواهند قبل از اذان صبح خود را به شهر برسانند .(1)

دوست خوبم! آیا شما می دانید چرا این دو نفر با این عجله به سوی مدینه می روند ؟

مگر چه کار مهمّی در مدینه دارند که می خواهند قبل از اذان صبح به مدینه برسند ؟

ص:35


1- 31. فرجع القوم إلی المعسکر الأوّل وأقاموا بها ، وبعثوا رسولاً یتعرّف لهم أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأتی الرسول إلی عائشه فسألها عن ذلک سرّاً ، فقالت : امضِ إلی أبی وعمر ومن معهما ، قل لهما : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قد ثقل ، فلا یبرحنّ أحد منکم ، وأنا أعلمکم بالخبر وقتاً بعد وقت . اشتدّت علّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فدعت عائشه صهیباً فقالت : امضِ إلی أبی بکر واعلمه أنّ محمّداً فی حالٍ لا یُرجی ، فهلمّ إلینا... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.

فتنه های سیاه می آیند

شب از نیمه گذشته است و پیامبر در بستر استراحت می کند .

ناگهان پیامبر از خواب بیدار می شوند ، خدای من ! چرا پیامبر این قدر نگران است ؟

او دستور می دهد تا چند نفر از یارانش نزد او بیایند ، علی(علیه السلام) و چند نفر دیگر حاضر می شوند .

پیامبر از آنان می خواهد تا او را به سوی قبرستان بقیع ببرند .

همه تعجّب می کنند ، پیامبر در این نیمه شب و با این حال بیماری ، برای چه می خواهد به بقیع برود ؟

آنها از پیامبر سؤال می کنند : « چه شده است که الان می خواهید به بقیع بروید ؟» .

پیامبر در جواب آنها می فرماید : «خدا از من خواسته است که به دیدار اهل بقیع بروم» .(1)

نگاه کن ، پیامبر دست در دست علی(علیه السلام) گذاشته و آرام آرام به سوی بقیع می رود !

همسایه ها متوجّه می شوند ، آنها با خود می گویند: پیامبر در این نیمه شب به

ص:36


1- 32. فوثب من مضجعه فی جوف اللیل ، فقالت عائشة : أین بأبی وأُمّی أی رسول اللّه ؟ قال : أُمرت أن استغفر لأهل البقیع ، فخرج... حتّی جاء البقیع ، فاستغفر لهم طویلاً... : إمتاع الأسماع ج 2 ص 128.

کجا می رود ؟

همسفر خوبم ! آیا تو هم همراه پیامبر می آیی ؟

پیامبر به بقیع می رسد و چنین می گوید : «سلام بر شما که در این قبرها آرمیده اید» .

پیامبر مدّت زیادی در بقیع می ماند و برای اهل آن استغفار می کند .

آنگاه رو به یاران خود می کند و چنین می گوید : «آگاه باشید فتنه ها همچون شب های تاریک به سوی شما می آیند» .(1)

چون سخن پیامبر به اینجا می رسد سکوت می کند ، گویا او می خواهد سخن های دیگری هم بگوید امّا صلاح نمی بیند .

به راستی این فتنه ها چه هستند که در این دل شب به سوی مدینه می آیند ؟

هیچ کس خبر ندارد که دو نفر از اردوگاه اُسامه جدا شده اند و دارند به سوی مدینه می آیند .

این دو نفر می آیند که پیامبر را ببینند ، آنها دلشان برای پیامبر تنگ شده است ، آیا ارتباطی بین حرکت این دو نفر به سوی مدینه و این سخن پیامبر وجود دارد ؟

نمی دانم ، فقط می دانم که پیامبر خیلی نگران است ، من تا به حال پیامبر را این چنین مضطرب ندیده بودم .

به راستی فردا چه خواهد شد ، امشب پیامبر نگران حوادث فرداست .

فردا چه حوادثی در این شهر روی خواهد داد که پیامبر را این قدر نگران کرده است ؟

فردا نقطه عطف تاریخ است ! با طلوع فجرِ روز چهارشنبه ، خورشیدِ مظلومیّت عزیزان خدا طلوع می کند .

ص:37


1- 33. أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع بعضها بعضاً ، یتبع آخرها أوّلها ، الآخرة شرّ من الأُولی !... : مسند أحمد ج 3 ص 488 ، وفیه «یرکب بعضها بعضاً» بدل «یتبع آخرها أوّلها» ، سنن الدارمی ج 1 ص 36 ، المستدرک ج 3 ص 56 ، المعجم الکبیر ج 22 ص 347 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 218 ، وراجع : الإرشاد ج 1 ص 181 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 21 ص 409 و ج 22 ص 466 و 472.

شاید با خود بگویی که تو از کجا این چیزها را می دانی ؟

عزیز من ، یک بار دیگر به صورت پیامبر نگاه کن ، ببین چقدر نگران است !

به آن طرف شهر هم نگاه کن ، ورودی شهر مدینه را می گویم .

درست است ، در این تاریکی نمی توانی چیزی را ببینی .

امّا آن دو نفر همین الان وارد شهر مدینه شدند .

همان دو نفری که پیامبر با چه زحمتی آنها را از شهر مدینه دور کرده بود ، امّا آنها به مدینه بازگشته اند .

اکنون پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می فرماید : «جبرئیل هر سال یکبار قرآن را بر من عرضه می کرد امّا امسال دو بار قرآن را بر من عرضه نمود و این نشانه آن است که دیگر مرگ من نزدیک است ، ای علی ، خداوند انتخاب زندگی جاودان دنیا و دیدار خودش را در اختیار من گذاشت و من دیدار او را انتخاب نمودم» .(1)

اشک از چشم علی(علیه السلام) جاری می شود و حاضران نیز با شنیدن صدای گریه علی(علیه السلام) ، به گریه می افتند .

اکنون پیامبر به سوی خانه خود برمی گردد .

امّا آیا وقتی فردا فرا برسد کسی به این سخنان پیامبر فکر خواهد نمود ؟

آیا مردم خواهند فهمید که منظور پیامبر از فتنه هایی که به سوی مدینه می آیند چه بوده است ؟ خدا کند مردم پیام رسول خدا را خوب درک کنند .

ص:38


1- 34. وأقبل علی أمیر المؤنین علیه السلام فقال : إنّ جبرئیل کان یعرض علیَّ القرآن کلّ سنة مرّة ، وقد عرضه علیَّ العام مرّتین ، ولا أراه إلاّ لحضور أجلی . ثمّ قال : یا علیَّ ، إنّی خُیّرت بین خزائن الدنیا والخلود فیها ، أو الجنّة ، فاخترتُ لقاء ربّی والجنّة... : الإرشاد ج 1 ص 181 ، بحار الأنوار ج 22 ص 466.

شما در مدینه چه می کنید ؟

پیامبر به خانه خود می رود و مردم هم متفرّق می شوند ، ساعتی می گذرد .

اللّه اکبر ! اللّه اکبر !

این صدای اذان بلال است که در شهر مدینه طنین انداخته است .

مردم ، کم کم به سوی مسجد می شتابند تا نماز صبح را پشت سر پیامبر بخوانند .

آمدن پیامبر به طول می کشد ، به راستی آیا پیامبر برای خواندن نماز خواهد آمد ؟

امّا گویا تب پیامبر بسیار شدید شده است ، او نمی تواند به مسجد بیاید .(1)

ناگهان ابوبکر وارد مسجد می شود ، همه تعجّب می کنند که او در اینجا چه می کند ؟

مگر پیامبر به او دستور نداده بود که همراه سپاه اُسامه به سوی مرزهای روم برود ؟ ! او برای چه به مدینه برگشته است ؟

ص:39


1- 35. فلمّا کان یوم الأربعاء ، بدأ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فحُمّ وصُدِع... : الطبقات الکبری ج 2 ص 189 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص 713.

نگاه کن !

ابوبکر به سوی محراب می رود و در جایگاه پیامبر می ایستد و رو به مردم می کند و می گوید : «ای مردم ، پیامبر نمی تواند برای نماز به مسجد بیاید ، برای همین مرا فرستاده است تا نماز بخوانم» .

عُمَر هم کنار ابوبکر ایستاده و مواظب است که کسی اعتراضی نکند .(1)

بلال از جا برمی خیزد و به مردم می گوید : «لحظه ای درنگ کنید تا من بروم و از پیامبر سؤل کنم که آیا او ابوبکر را برای نماز فرستاده است ؟» .

آخر همه می دانند که جانشین پیامبر، علی(علیه السلام) می باشد ، او در این مدّت ، بارها به جای پیامبر نماز خوانده است ، امّا ابوبکر که تا به حال سابقه نداشته است به جای پیامبر نماز بخواند .

بلال به سوی خانه پیامبر می رود و در می زند ، فضل بن عبّاس (پسر عموی پیامبر) در را باز می کند :

__ چه شده است ، بلال !

__ می خواهم بدانم آیا پیامبر ، ابوبکر را برای نماز فرستاده است ؟

__ ابوبکر که الآن در خارج از مدینه در لشکر اُسامه است .

__ نه ، او اکنون در محراب پیامبر ایستاده است و می خواهد به جای پیامبر نماز بخواند .

فضل بن عبّاس تعجّب می کند با سرعت نزد پیامبر می رود .

ص:40


1- 36. إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم لمّا ثقل فی مرضه ، دعا علیّاً فوضع رأسه فی حجره ، وأُغمی علیه ، وحضرت الصلاة فأُؤِن بها ، فخرجت عائشة فقالت : یا عمر ، اخرج فصلّ بالناس ، فقال : أبوک أولی بها ، فقالت : صدقت ، ولکنّه رجل لیّن ، وأکره أن یواثبه القوم ، فصلّ أنت ، فقال لها عمر : بل یصلّی هو ، وأنا أکفیه إن وثب واثب أو تحرّک متحرّک ، مع أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله وسلم مغمیً علیه لا أراه یفیق منها ، والرجل مشغول به لا یقدر أن یفارقه _ یرید علیّاً _ فبادره بالصلاة قبل أن یفیق ، فإنّه إن أفاق خفت أن یأمر علیّاً بالصلاة... فخرج أبو بکر لیصلّی بالناس ، فأنکر القوم ذلک ، ثمّ ظنّوا أنّه بأمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فلم یکبّر حتّی أفاق... : بحار الأنوار ج 22 ص 485 ، غایة المرام ج 3 ص 35.

نگاه کن !

علی(علیه السلام) سرِ پیامبر را در سینه گرفته است ، گویا حال پیامبر بدتر شده است .

بلال جریان را برای پیامبر بیان می کند ، پیامبر تا این مطلب را می شنود می فرماید : «مرا بلند کنید و به مسجد ببرید» .

آن حضرت ، دستمالی را به سر خود می بندد و با کمک علی(علیه السلام) و فضل بن عبّاس به سوی مسجد می رود .

نگاه کن !

ابوبکر در محراب ایستاده است و عدّه ای هم پشت سر او نماز می خوانند ، عُمَر هم کنار او ایستاده و مواظب اوست .

در طرف دیگر مسجد ، عدّه زیادی ایستاده اند و نمی دانند چه کنند .

پیامبر وارد مسجد می شود و به سوی محراب می رود و با دست اشاره می کند و ابوبکر به کنار می رود .

پیامبر نمی تواند روی پای خود بایستد ، برای همین می نشیند و نماز را به صورت نشسته از ابتدا می خواند .(1)

بعد از نماز ، پیامبر رو به ابوبکر می کند و می فرماید : «مگر من به شما نگفته بودم که به سپاه اُسامه بپیوندید ؟ چرا از دستور من سرپیچی کردید و به مدینه بازگشتید ؟» .

ص:41


1- 37. فقام صلی الله علیه و آله وسلم ، وإنّه لا یستقلّ علی الأرض من الضعف ، فأخذ بید علیّ بن أبی طالب والفضل بن العبّاس ، فاعتمد علیهما ورجلاه ی خطّان الأرض من الضعف ، فلمّا خرج إلی المسجد ، وجد أبا بکر قد سبق إلی المحراب ، فأومأ إلیه بیده أن تأخّر عنه ، فتأخّر أبو بکر ، وقام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مقامه فکبّر ، وابتدأ الصلاة التی کان ابتدأها أبو بکر ، ولم یبن علی ما مضی من فعاله... : بحار الأنوار ج 22 ص 467.

ابوبکر در جواب می گوید : «من به اردوگاه اُسامه رفته بودم امّا چون شنیدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بیایم و یک بار دیگر شما را ببینم» .

پیامبر رو به آنها می کند و می فرماید : «هر چه سریعتر به سپاه اُسامه ملحق شوید و به سوی روم حرکت کنید ، بار خدایا ! هر کس را که از سپاه اُسامه تخلّف کند ، لعنت کن» .(1)

سپس پیامبر به خانه خود برمی گردد .

ابوبکر تصمیم می گیرد تا به سوی اردوگاه اُسامه حرکت کند امّا عُمَر نزد او می آید و با او سخن می گوید .

خدا کند ابوبکر سخن عُمَر را قبول نکند !

امّا نمی دانم عُمَر چه سخنانی به ابوبکر می گوید که او را از تصمیم خود منصرف می کند .(2)

ص:42


1- 38. ثمّ قال صلی الله علیه و آله وسلم : ألم آمر أن تنفذوا جیش أُسامة ؟ فقالوا : بلی یا رسول اللّه ، قال : فلم تأخّرتم عن أمری ؟ قال أبو بکر : إنّی کنت قد خرجت ثمّ رجعت لأجدّد بک عهداً ، وقال عمر : یا رسول اللّه ، إنّی لم أخرج لأنّنی لم أحبّ أن أسأل عنک الرکب ! فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : نفّذوا جیش أُسامة ، نفّذوا جیش أُسامة... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 .
2- 39. وهمّ أبو بکر بالرجوع إلی أُسامة واللحوق به ، فمنعه عمر : تثبیت الإمامة ص 19 ، کتاب الأربعین للماحوزی ص 255.

چرا پیامبر بی عدالتی می کند ؟

پیامبر به خانه همسرش ، اُمّ سَلَمه می رود و در بستر قرار می گیرد .

حتما نام اُمّ سَلَمه را شنیده ای ، همان خانمی که عشق حضرت زهرا(علیها السلام) را به سینه دارد و همواره مدافع علی(علیه السلام) بوده است .

همان کسی که آیه تطهیر در خانه او نازل شد ، یادش به خیر ! آن روزی که پیامبر در خانه او بود ، رو به او کرد و فرمود : «اُمّ سَلَمه ! برو و از علی و فاطمه و حسن و حسین بخواه تا به اینجا بیایند» .(1)

اُمّ سَلَمه از جای خود بلند شد و به دنبال آنها رفت ، وقتی آنها وارد خانه شدند پیامبر به احترام آنها از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند .

بعد پیامبر دست راست خود را باز کرد و علی(علیه السلام) را در آغوش خود گرفت و دست چپ خود را باز نمود و حسن(علیه السلام) را در آغوش گرفت ، حسین(علیه السلام) هم آمد و دست خود را در گردن پیامبر انداخت و روی سینه پیامبر قرار گرفت و فاطمه(علیها السلام) هم روبروی پیامبر نشست ، پیامبر نگاهی به آسمان کرد و چنین

ص:43


1- 40. أمرنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أن أرسل إلی علیّ وفاطمة والحسن والحسین... : الأمالی للطوسی ص 263 ، بحار الأنوار ج 35 ص 209.

فرمود : «بار خدایا ! اینها ، خاندان من هستند ، از تو می خواهم تا آنان را از هر بدی پاک گردانی» .(1)

و آنگاه ، جبرئیل فرود آمد و آیه تطهیر نازل شد : (إنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً: (2)

خداوند چنین می خواهد که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید» .(3)

آری ، اُمّ سَلَمه همواره حکایت نازل شدن این آیه را برای مردم بیان کرده و عشق و محبّت خود را به خاندان پیامبر نشان داده است .

به هر حال ، پیامبر تشخیص داده است تا در این روزهای آخر زندگی خود، در خانه اُمّ سَلَمه باشد زیرا در این صورت دخترش ، حضرت فاطمه(علیها السلام) به راحتی می تواند نزد او بیاید .

امّا در خارج از شهر مدینه دسیسه ای در حال شکل گیری است .

عدّه ای در فکر این هستند که هر طور هست پیامبر را به خانه عایشه منتقل کنند تا بتوانند همه چیز را زیر نظر داشته باشند .

در سرتاسر مدینه خبری دهان به دهان می گردد که چرا پیامبر ، میان همسران خود به عدالت رفتار نمی کند ؟

مگر خدا در قرآن نگفته است که باید میان همسران با عدالت رفتار کرد ، چرا پیامبر به خانه عایشه نمی رود ؟

و سرانجام موفّق می شوند و پیامبر تصمیم می گیرد برای اینکه دیگر

ص:44


1- 41. اعتنق علیّاً بیمینه والحسن بشماله والحسین علی بطنه... اللّهمّ إنّ هؤاء أهلی وعترتی ، فأذهب عنهم الرجس... : تاریخ دمشق ج 14 ص 143 ، الأمالی للطوسی ص 263 ، بحار الأنوار ج 35 ص 209.
2- 42. أحزاب : 33 .
3- 43. ثمّ دخل بیته ، وکان إذا ذاک فی بیت أُمّ سلمة رضی اللّه عنها ، فأقام به یوماً أو یومین ، فجاءت عائشة إلیها تسألها أن تنقله إلی بیتها لتتولّی تعلیله ، وسألت أزواج النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فی ذلک فأذنّ لها ، فانتقل إلی البیت الذی أسکنه عائشة ، واستمرّ به المرض فیه أیّاماً ، وثقل... : بحار الأنوار ج 22 ص 467 ؛ فلم یلبث إلاّ یسیراً حتّی جیء به محمولاً فیکساء ، فدخل وبعث إلی النساء ، فقال : إنّی قد اشتکیت ، وإنّی لا أستطیع أن أدور بینکنّ... : مسند أحمد ج 6 ص 219 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 31 ، السیرة النبویّة ج 5 ص 262.

حرف های ناروای آنها ادامه پیدا نکند به خانه عایشه برود .

پیامبر نمی تواند راه برود ، چند نفر او را در حالی که در عبا قرار داده اند به خانه عایشه می برند .

اگر پیامبر می خواست می توانست به زحمت یک قدم بردارد ، امّا پیامبر این کار را نمی کند .

نمی دانم معنی حرف مرا دانستی یا نه ، تاریخ شهادت می دهد که پیامبر را در حالی که داخل عبا بود به خانه عایشه بردند .(1)

یعنی پیامبر با پای خود به خانه عایشه نرفت !

وقتی که پیامبر را به خانه عایشه می برند عدّه زیادی خوشحال می شوند ، همان کسانی که از لشکر اُسامه جدا شده اند ، طرّاح اصلی این نقشه بوده اند ، آنها آمده اند تا فتنه ای سیاه را در این شهر رقم بزنند .

ص:45


1- 44. إنّ عائشة دعت أباها فأعرض عنه ، ودعت حفصة أباها فأعرض عنها ، ودعت أُمّ سلمة علیّاً فناجه طویلاً : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، بحار الأنوار ج 22 ص 521.

من می خواهم برادرم را ببینم !

پیامبر دلش برای برادرش علی(علیه السلام) تنگ شده است ، یک روز است که پیامبر را به خانه عایشه آورده اند و او علی(علیه السلام) را ندیده است .

نمی دانم در طول این یک روز، علی(علیه السلام) چه حال و هوایی دارد ، او نیز دلش برای پیامبر تنگ شده است .

پیامبر نگاه به اطراف می کند ، کنار خود عایشه و چند نفر دیگر را می بیند ، امّا دل پیامبر هوای دیدن علی(علیه السلام) را نموده است .

پیامبر نگاهی به عایشه می کند و می گوید : «من می خواهم برادر عزیزم را ببینم» .

عایشه به سرعت از جا برمی خیزد و به دنبال پدرش ابوبکر می رود .

او به پدر می گوید : «هر چه زودتر نزد پیامبر بیا که او تو را می طلبد» .

ابوبکر وارد اتاق می شود و نزد پیامبر می رود و کنار او می نشیند .

پیامبر چشمان خود را باز می کند ، او ابوبکر را کنار خود می بیند ، برای همین پیامبر سر خود را برمی گرداند .

ص:46

در این میان ، عُمَر از راه می رسد ، ابوبکر به او می گوید : «تو نزد پیامبر بیا ، اگر پیامبر با تو سخن بگوید فضیلت خوبی برایت خواهد بود ، زیرا در این صورت بر همه معلوم می شود تو برادر پیامبر هستی !» .

عُمَر به کنار بستر پیامبر می رود ، پیامبر به او نگاهی می کند و روی خود را برمی گرداند .

در این میان ، امّ سَلَمه که برای دیدن پیامبر آمده است صدای پیامبر را می شنود که می فرماید : «بگویید برادرم بیاید ، من می خواهم او را ببینم» .

امّ سَلَمه می داند منظور پیامبر کیست ، برای همین از جا برمی خیزد .(1)

آری ، پیامبر می خواهد علی(علیه السلام) را ببیند ، او دلش هوای دیدن یار مهربانش را نموده است .

امّ سَلَمه از خانه بیرون می آید ، علی(علیه السلام) را در میان کوچه می بیند و به او خبر می دهد که پیامبر سراغ او را می گیرد .

علی(علیه السلام) با عجله به دیدار پیامبر می آید .

همین که چشم پیامبر به او می افتد گلِ لبخند بر صورتش می شکفد و صدا می زند : «علی جان ! نزدم بیا» .(2)

علی(علیه السلام) به کنار پیامبر می رود و سر پیامبر را به سینه می گیرد و پیامبر دست در دست علی(علیه السلام) می گذارد .

پیامبر نگاهی به اطرافیان خود می کند و از همه می خواهد تا اتاق را ترک کنند .

آری ، پیامبر می خواهد با علی(علیه السلام) تنها باشد .(3)

ص:47


1- 45. إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی ذلک المرض کان یقول : ادعوا لی حبیبی ، فجعل یُدعی له رجل بعد رجل ، فیعرض عنه... فلمّا دخل ، فتح رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم عینیه وتهلّل وجهه ، ثمّ قال : إلیَّ یا علیّ ، إلیَّ یا علیّ ، فما زال یدنیه حتّی أخذه بیده وأجلسه عند رأسه... : الأمالی للطوسی ص 736 ، روضة الواعظین ص 75 ؛ قال... لمّا حضره الموت : ادعوا لی حبیبی ، فدعوت له أبا بکر ، فنظر إلیه ، ثمّ وضع رأسه ثمّ قال : ادعوا لی حبیبی ، فدعوا له عمر ، فلمّا نظر إلیه قال : ادعوا لی حبیبی ، فقلت : ویلکم ادعوا له علیّ بن أبیطالب ، فواللّه ما یرید غیره . فلمّا رآه أفرج الثوب الذی کان علیه... : شرح الأخبار ج 1ص 147 ، الأمالی للطوسی ص 332 ، تاریخ دمشق ج 42 ص 393 ، بشارة المصطفی ص 373 ، المناقب للخوارزمی ص 68 ، کشف الغمّة ج 1 ص 100 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 163.
2- 46. فخرجنا من البیت لمّا عرفنا أنّ له إلیه حاجة ، فأکبّ علیه علیّ علیه السلام... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، بحار الأنوار ج 22 ص 473.
3- 47. لمّا حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة دعانی ، فلمّا دخلت علیه قال لی : یا علیّ ، أنت وصیّی وخلیفتی... ثمّ أدنانی فأسرّ إلیّ ألف باب من العلم ، کلّ باب یفتح ألف باب... : الخصال ص 652 ، الفصول المهمّة فی أُصول الائمّة ج 1 ص 571 ، بحار الأنوار ج 22 ص 463 ؛ فدخل ، فوَلَّیا وجوههما إلی الحائط وردّا علیهما ثوباً ، فأسرّ إلیه ، والناس مُحتوِشون وراء الباب ، فخرج علیّ علیه السلام فقال له رجل من الناس : أسرّ إلیک نبیّ اللّه شیئاً ؟ قال : نعم ، أسرّ إلیَّ ألف باب فی کلّ باب ألف باب ، فقال : وعیته ؟ قال : نعم وعقلته... : الخصال ص 643 ، بحار الأنوار ج 22 ص 462 ؛ قال : ادعوا لی خلیلی ، أو قال : حبیبی ، فرجونا أن تکونا أنتما هما ، فجاء أمیر المؤنین وألزق رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم صدره بصدره ، وأومأ إلی أُذنه ، فحدّثه بألف حدیث ، لکلّ حدیث ألف باب... : بصائر الدرجات ص 334 ، بحار الأنوار ج 22 ص 462 ، وراجع : الکامل لابن عدی ج 2 ص 450 ، تاریخ دمشق ج 43 ص 385 ، سیر أعلام النبلاء ج 8 ص 24 ، میزان الاعتدال ج 1 ص 624 ، تاریخ الإسلام ج 11 ص 224 ، البدایة والنهایة ج 7 ص 396.

پیامبر با علی(علیه السلام) شروع به سخن گفتن می کند ، واین سخن گفتن ، مدّت زیادی طول می کشد .

پیامبر ، هزار درِ علم را به علی(علیه السلام) یاد می دهد که از هر دری ، هزار درِ دیگر باز می شود .

اکنون ، علی(علیه السلام) یک میلیون درِ علم را از پیامبر فرا گرفته است .(1)

آری ، پیامبر شهر علم است و علی(علیه السلام) دروازه این شهر است هر کس خواهانِ این علم است باید آن را از علی(علیه السلام) یاد بگیرد .(2)

نگاه کن !

علی(علیه السلام) با پیامبر خداحافظی می کند و از اتاق بیرون می آید .

همه به گرد او جمع می شوند و از او سؤال می کنند که پیامبر به او چه گفته است .

او فقط به آنها می گوید که پیامبر یک میلیون درِ علم را به من یاد داده است .

آری ، این سخنان ، سرِّ رسول خداست که علی(علیه السلام) به کسی نخواهد گفت .(3)

ص:48


1- 48. أنا مدینة العلم وعلیّ بابها ، فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها : الإرشاد ج 1 ص 33 ؛ أنا مدینة العلم وعلیّ بابها ، وهل تُدخل المدینة إلاّ من بابها : التوحید للصدوق ص 307 ، راجع : عیون أخبار الرضا ج 1 ص 72 ، الغارات ج 1 ص 34 ، الاختصاص ص 238 ، کنز الفوائد ص 149 ، التحصین ص 550 ، سعد السعود ص 209 ، تفسیر فرات الکوفی ص 265 ، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 396 ، الأمالی للطوسی ص 559 ، الغدیر ج 6 ص 79 ، المستدرک ج 3 ص 126 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 114 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 55 ، الاستیعاب ج 3 ص 1102 ، شرح نهج البلاغة ج 7 ص 219 ، الجامع الصغیر ج 1 ص 415 ، کنز العمّال ج 13 ص 148 ، تاریخ بغداد ج 3 ص 181 ، ج 5 ص 110 ، ج 7 ص 182 ، ج 11 ص 50 ، ج 47 ص 378 ، ج 45 ص 321 ، أُسد الغابة ج 4 ص 22 ، تهذیب الکمال ج 18 ص 77 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1231 ، سیر أعلام النبلاء ج 11 ص 447.
2- 49. أمّا ما ذکرتما أنّی لم أشهد کما أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فإنّه قال : لا یری عورتی أحد غیرک إلاّ ذهب بصره ، فلم أکن لأریکما به لذلک ، وأمّا إکبابی علیه فإنّه علّمنی ألف حرف ، الحرف یفتح ألف حرف ، فلم أکن لأطلعکما علی سرّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : بصائر الدرجات ص 328 ، الخصال ص 648 ، بحار الأنوار ج 22 ص 464.
3- 50. قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... وحوله أهل بیته وثلاثون رجلاً من أصحابه : «ائیتونی بکتفٍ ؛ أکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعدی ولا تختلفوا بعدی... » : کتاب سلیم بن قیس ص 324 ، بحار الأنوار ج 22 ص 498 ؛ إنّه سمع ابن عبّاس یقول : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکی حتّی بلّ دمعُه الحصی فقال : اشتدّ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجعه یوم الخمیس ، فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً... : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75.

در حسرت یک قلم مانده ام

مسلمانان یکی پس از دیگری به مدینه باز می گردند .

امروز روز پنج شنبه ، بیست و چهارم صفر است ، حدود سی نفر از مسلمانان در خانه پیامبر جمع شده اند .(1)

آنها برای عیادت پیامبر آمده اند ، خیلی از آنها اشک حسرت می ریزند و از این که قدر این پیامبر مهربانی ها را ندانستند ، غصّه می خورند .

پیامبر رو به یاران خود می کند و می فرماید : «برای من قلم و دوات بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که هرگز گمراه نشوید» .

یک نفر بلند می شود تا قلم و کاغذی بیاورد که ناگهان صدایی همه را حیران می کند : «بنشین ! این مرد هذیان می گوید ، قرآن ما را بس است» .

خدایا! من چه شنیدم ؟ این کیست که این چنین سخن می گوید ؟

سخن او ادامه پیدا می کند : «بیماری بر این مرد غلبه کرده است ، مگر شما قرآن ندارید ؟ دیگر برای چه می خواهید پیامبر برایتان چیزی بنویسد ؟» .(2)

خوب نگاه می کنم ، می خواهم گوینده این سخن را بشناسم .

ص:49


1- 51. فقال له عمر : ارجع ؛ فإنّه یهجر ، فرجع... : الإرشاد ج 1 ص 183 ، بحار الأنوار ج 22 ص 468 ؛ قال عمر : إنّ الرجل لیهجر : کشف الغمّة ج 2 ص 47 ، کشف الیقین ص 472 ؛ فقال عمر : لاتأتوه بشیء ؛ فإنّه قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن... : الأمالی للمفید ص36 ؛ فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً ، فتنازعوا ، ولا ینبغی عند نبیّ تنازع ، فقالوا : ما شأنه هَجَرَ : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، وراجع : صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، عمدة القاری ج 15 ص 90 ، مسند الحمیدی ص 242 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 54 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 448 ، سبل الهدی والرشاد ج 12 ص 247.
2- 52. فقال عمر : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قد غلب علیه الوجع ، وعندناالقرآن ، حسبنا کتاب اللّه : مسند أحمد ج 1 ص 336 ، صحیح البخاری ج 7 ص 9 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، السنن الکبری ج 3 ص 433 ، صحیح ابن حبّان ج 14 ص 561 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 55.

او عُمَر است که چنین سخن می گوید .(1)

دوست خوبم !

مگر قرآن همواره به مسلمانان تأکید نکرده است که به سخنان پیامبر گوش فرا دهند ؟ مگر قرآن نمی گوید که سخنان پیامبر از وحیِ آسمانی است و او از پیش خود هرگز سخنی نمی گوید ؟

چرا عُمَر نسبتِ هذیان و یاوه گویی به پیامبر می دهد ؟

در این میان چند نفر با سخن عُمَر مخالفت می کنند ، آنها می گویند : «بگذارید برویم قلم و دوات بیاوریم تا پیامبر مطلب خود را بنویسد» .

آری ، این آخرین خواسته پیامبر است . پیامبری که برای این مردم از جان ، مایه گذاشته است ، او برای هدایت ما تلاش های زیادی انجام داده است ، آیا درست است که ما آخرین آرزوی پیامبر را عملی نکنیم ؟

مگر او از ما چه می خواهد ؟ قلم و دوات می خواهد تا مطلبی را برای ما به یادگار بگذارد .(2)

سر و صدا بلند می شود ، عدّه ای موافق هستند و عدّه ای مخالف .(3)

همسفر خوبم ! تو که خود می دانی اینجا خانه عایشه است ، در این خانه ، همه چیز زیر نظر عدّه خاصّی است ، همه آنها فریاد می زنند : «سخن همان است که عُمَر گفت» .(4)

آری ، حزب خاصّی ، کنترل همه چیز را به دست گرفته اند ، آنها با هر چه که به نفع حزب و گروه آنها نباشد مخالفت می کنند .

اینان پیامبر را به خانه عایشه آورده اند تا مانع آن شوند که پیامبر سخنان

ص:50


1- 53. عن جابر : إنّ النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم دعا عند موته بصحیفة لیکتب فیها کتاباً لا یضلّون بعده أبداً... : مسند أحمد ج 3 ص 346 مجمع الزوائد ج 4 ص 214 ، السنن الکبری ج 3 ص 435 ، مسند أبی یعلی ج 3 ص 349.
2- 54. فاختصموا ، فمنهم من یقول : قرّبوا یکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده ، وفیهم من یقول ما قال عمر... : مسند أحمد ج 1 ص 336.
3- 55. فاختلف أهل ذلک البیت واختصموا ، منهم من یقول : قرّبوا یکتب لکم رسول اللّه کتاباً لن تضلّوا بعده ، ومنهم من یقول : القول ما قال عمر... : الأمالی للطوسی ص 267 ، بحار الأنوار ج 19 ص 271 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 51.
4- 56. فقالت امرأة ممّن حضر : ویحکم ! عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم إلیکم ، فقال بعض القوم : اسکتی ، فإنّه لا عقل لک ، فقال النبیّ : أنتم لا أحلام لکم : مجمع الزوائد ج 4 ص 215 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 30.

مهمّ خود را در نوشته ای به یادگار بگذارد.

چون برای حکومت و ریاست خواب های خوشی دیده اند !

من بر تعجّبم افزوده می شود ، هنوز پیامبر زنده است ، او می خواهد سخنی را برای امّت خود به یادگار بنویسد چرا اینان مخالفت می کنند ؟ !

مگر عُمَر در این میان چه کاره است که باید به سخن او گوش فرا داد ؟

کنار بستر پیامبر آن قدر سر و صدا بلند می شود که صدا به بیرون اتاق هم می رسد .

یکی از همسران پیامبر (که فکر می کنم امّ سلمه باشد) وارد اتاق می شود .

__ چه خبر است ؟

__ پیامبر قلم و دواتی را می خواهد تا برای ما چیزی بنویسد امّا عُمَر مخالفت می کند .

__ وای بر شما ، چرا به سخن پیامبر خود عمل نمی کنید ؟

سخن امّ سلمه غیرت عدّه ای را بیدار می کند : «آخر چرا نباید برای پیامبر قلم و دوات بیاوریم ؟».

ترس وجود عُمَر را فرا می گیرد ، او می ترسد که الان عدّه ای بروند و قلم و دوات را بیاورند ، برای همین رو به امّ سلمه می کند و فریاد می زند : «ساکت شو ، ای بی عقل !» .(1)

این صدا چنان با خشم و غضب است که همه مجلس را به سکوت می کشاند .

همه به یکدیگر نگاه می کنند ، آخر مگر نوشتن جرم است ؟ ! چرا هیچ کس

ص:51


1- 57. فقال عمر :... ولقد أراد [رسول اللّه]فی مرضه أن یصرّح باسمه [علیّ بن أبی طالب ]فمنعت من ذلک إشفاقاً وحیطةً علی الإسلام : شرح نهج البلاغة ج 12 ص 21 ، کشف الغمّة ج 2 ص 47 ، بحار الأنوار ج 30 ص 244.

چیزی نمی گوید ؟

پیامبر نگاهی به اطرافیان خود می کند ، به آنها چه بگوید ، آخر دیدی که عُمَر چگونه به ناموس پیامبر جسارت کرد ؟

همه ساکت شده اند ، عُمَر در آستانه در ایستاده است ، کسی حقّ ندارد برای آوردن قلم و دوات بلند شود .

فرشتگان همه در تعجّب از این صحنه هستند ، کاش پیامبر سالم بود ، کاش خودش قدرت داشت و از جا بلند می شد .

یادت هست پیامبر وقتی به بقیع رفت به فتنه های سیاه اشاره کرد ، چه کسی باور می کرد این فتنه ها به این زودی ، مظلومیّت پیامبر را رقم بزنند .

عُمَر می داند که پیامبر می خواهد چه نوشته ای را به یادگار بگذارد ، آری، پیامبر می خواهد این بار ، در سندی مکتوب، خلافت علی(علیه السلام) را مورد تأکید قرار دهد.(1)

امّا عُمَر می خواهد هر طور شده است نگذارد پیامبر این کار را بکند .

آیا شما می دانید چرا ؟

عُمَر دلش برای اسلام بیش از پیامبر می سوزد !!

او می ترسد مردم رهبری علی(علیه السلام) را قبول نکنند ، آخر علی(علیه السلام) بسیار جوان است و برای همین بر این مردم سخت است که رهبری او را قبول کنند !

واقعا تعجّب می کنم کسی که به خیال خودش، این قدر دلش به حال اسلام می سوزد چگونه نسبتِ هذیان به پیامبر می دهد؟

آیا واقعا او می خواهد اسلام را حفظ کند یا این که ...

نمی دانم ، من فقط نگاه به صورت پیامبر دوخته ام ، قطرات اشک را در چشم او می بینم .

ص:52


1- 58. فلمّا کثر اللغط والاختلاف قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : قوموا عنّی... : الأمالی للمفید ص 37 ، بحار الأنوار ج 22 ص 473 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 244 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 294.

او نگاهی به اطرافیان خود می کند و می فرماید : «از پیش من بروید ، دیگر نمی خواهم شما را ببینم» .(1)

مردم بلند می شوند و اتاق را ترک می کنند .

چند نفر از یاران پیامبر در آخرین لحظه نزد پیامبر می روند و آهسته به پیامبر می گویند : «ای رسول خدا ، آیا می خواهید برای شما قلم و دوات بیاوریم ؟» .

پیامبر نگاهی به آنها می کند و می فرماید : «من هنوز زنده ام و شما این گونه رفتار نمودید ، نه ، من دیگر به قلم و دوات نیاز ندارم فقط از شما می خواهم بعد از من با خاندانم مهربان باشید» .(2)

و بار دیگر قطرات اشک از چشم پیامبر جاری می شود .

چرا پیامبر این سفارش را می کند ؟ آیا خطری خاندان پیامبر را تهدید می کند ؟

هر کس زیرک باشد می فهمد که بعد از پیامبر روزهای سختی در انتظار خاندان پیامبر خواهد بود .

آنانی که نسبت هذیان و یاوه گویی به پیامبر دادند حاضر هستند برای رسیدن به حکومت و ریاست، دست به هر کاری بزنند .(3)

ص:53


1- 59. فلمّا أفاق صلی الله علیه و آله وسلم قال بعضهم : ألا نأتیک بدواةٍ وکتف یا رسول اللّه ؟ فقال : أبعد الذی قلتم ؟ لا ، ولکنّی أوصیکم بأهل بیتی خیراً... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 293.
2- 60. فقال له العبّاس : یا رسول اللّه ، إن یکن هذا الأمر فینا مستقرّاً من بعدک فبشّرنا ، وإن کنت تعلم أنّا نُغلب علیه فأوصِ بنا ، فقال : أنتم المستضعفون من بعدی ، وأصمت... : الإرشاد ج 1 ص 184 ، بحار الأنوار ج 22 ص 469 ، إعلام الوری ج 1 ص 266.
3- 61. فلمّا کان یوم الجمعة صعد المنبر فخطب... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 22 ص 472.

هفت سطل آب بر من بریزید

امروز روز جمعه است ، مردم ، کم کم در مسجد جمع می شوند ، همه با خود فکر می کنند که آیا پیامبر به مسجد خواهد آمد ، آیا بار دیگر آنها خطبه او را خواهند شنید ؟

بیماری پیامبر سخت شده و تب او بسیار شدیدتر شده است ، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است .(1)

امّا او دلش می خواهد تا آخرین سخنان خود را با مردم داشته باشد .

او از اطرافیان خود می خواهد تا هفت سطل آب از چاه بکشند .

هفت سطل آب آماده می شود ، اکنون او دستور می دهد تا این آب ها را بر بدن او بریزند تا شاید از شدّت تب کم شود .(2)

تب پیامبر مقداری کم می شود ، اکنون او دستمالی می طلبد و آن را به سر خود می بندد .

او از علی(علیه السلام) و فضل بن عبّاس می خواهد تا زیر بغل او را گرفته و به مسجد ببرند .

ص:54


1- 62. قال : أهریقوا علیّ من سبع قِربٍ لم تُحلّل أَوکیتُهُنّ ، لعلّی أعهد إلی الناس... ثمّ خرج صلّی اللّه علیه وسلّم إلی الناس ، فصلّی بهم وخطبهم... : صحیح البخاری ج 5 ص 140 ، و ج 7 ص 18 ، عمدة القاری ج 5 ص 187 ، السنن الکبری ج 4 ص 254 ، الثقات ج 2 ص 131.
2- 63. ثمّ قال : إنّ عبداً من عباد اللّه خیّره اللّه بین الدنیا وبین ما عنده ، فاختار ذلک العبد ما عند اللّه... : مجمع الزوائد ج 6 ص 11 ، مسند أبی یعلی ج 8 ص 57 ، المعجم الکبیر ج 19 ص 341 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 228.

مردم همه در مسجد منتظر هستند که ناگهان پیامبر را در آستانه در می بینند در حالی که پاهای او از شدّت ضعف بر روی زمین کشیده می شود .

همه با دیدن این صحنه به گریه می افتند .

پیامبر به بالای منبر می رود و چنین می گوید : «خداوند یکی از بندگان خود را بین ماندن در دنیا و دیدارش مخیّر نمود و آن بنده هم دیدار خدا را انتخاب نمود ».(1)

همه مردم می فهمند که منظور پیامبر از آن بنده ، خودش است که به زودی به دیدار خدا خواهد شتافت .

صدای گریه و ناله مردم بلند می شود .

پیامبر ادامه می دهد : «من به زودی به دیدار خدای خویش خواهم رفت ، ای مردم ! بدانید که هیچ کس در این دنیا جاودانه نمی ماند و سرانجامِ همه انسان ها مرگ است ، من دو چیز گرانبها را برای شما به یادگار می گذارم» .

پیامبر سکوت می کند ، همه منتظر هستند تا ادامه سخن پیامبر را بشنوند .

یک نفر از میان جمعیّت صدا می زند : «ای رسول خدا ، آن دو چیز گرانبها چه می باشد ؟» .

پیامبر در جواب می گوید : «آگاه باشید من قرآن و خاندان خود را در نزد شما به یادگار می گذارم . بدانید هر کس خاندان مرا دوست داشته باشد خداوند نوری در روز قیامت به او می دهد و من کنار حوض کوثر در انتظار او خواهم بود .

ص:55


1- 64. فجلس علی المنبر ، ثمّ قال : یا أیّها الناس ، إنّی تارک فیکم الثقلین ، وسکت ، فقام رجل فقال : یا رسول اللّه ، ما هذان الثقلان ؟ فغضب حتّی احمرّ وجهه ثمّ سکن ، وقال : ماذکرتهما إلاّ وأنا أرید أن أخبرکم بهما... ألا وهو القرآن والثقل الأصغر أهل بیتی... : الأمالی للمفید ص 135 ، وکان ممّا ذکر فی خطبته أن قال : یا معشر المهاجرین والأنصار ومن حضرنی فی یومی هذا وفی ساعتی هذه من الجنّ والإنس ، فلیبلّغ شاهدکم الغائب... وخلّفت فیکم العَلَمَ الأکبر عَلَم الدین ونور الهدی ، وصیّی علیّ بن أبیطالب ، ألا هو حبل اللّه ، فاعتصموا به جمیعاً ولا تفرّقوا عنه... : بحار الأنوار ج 22 ص 486 ، غایة المرام ج 3 ص 35.

من از شما می خواهم تا نسبت به اهل بیت من نیکی کنید . ای مردم ، همه شما می دانید که من علی را به عنوان جانشین خود انتخاب نمودم ، مبادا از او جدا شوید ، مبادا با او دشمنی کنید که هر کس با علی دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است . مبادا بعد از من از دین خدا برگردید و به هوا و هوس خود عمل کنید . علی ، برادر من ، وارث من و جانشین من است ، او اوّلین کسی است که به من ایمان آورده است . علی ، نور هدایت شماست ، او حبل اللّه است ، او ریسمان محکم الهی است پس به این ریسمان چنگ زنید و متفرّق نشوید ».

آری ، پیامبر آنچه را لازم بود برای مردم بیان کرد ، بار دیگر مردم از زبان پیامبر ، فضائل علی(علیه السلام) را شنیدند .(1)

ص:56


1- 65. لمّا حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة ، دعا الأنصار وقال : یا معشر الأنصار ، قد حان الفراق ، وقد دُعیت وأنا مجیب الداعی ، وقد جاورتم فأحسنتم الجوار ، ونصرتم فأحسنتم النصرة ، وواسیتم فی الأموال ، ووسعتم فی المسلمین... واحفظونی معاشر الأنصار فی أهل بیتی... فالعمل الصالح طاعة الإمام ولی الأمر والتمسّک بحبله ، أیّها الناس أفهمتم ؟ اللّه اللّه فی أهل بیتی ، مصابیح الظلم ، ومعادن العلم ، وینابیع الحکم ، ومستقرّ الملائکة... ألا إنّ فاطمة بابها بابی وبیتها بیتی ، فمن هتکه فقد هتک حجاب اللّه... : بحار الأنوار ج 22 ص 476.

خانه دخترم ، خانه من است

خبری در شهر مدینه می پیچد : پیامبر می خواهد انصار را ببیند .

حتما می پرسی انصار چه کسانی هستند ؟

وقتی آزار و اذیّت مشرکان مکّه به اوج خود رسید ، مردم مدینه پیامبر را به شهر خود دعوت کردند .

پیامبر به مدینه آمد و این مردم بهترین یاران و همراهان او شدند و در هر موقعیّتی با جان و دل از پیامبر دفاع می کردند ، برای همین ، آنان به انصار معروف شدند .

در این میان مسلمانان مکّه ، کم کم به مدینه هجرت کردند و مهاجران نامیده شدند .

امروز پیامبر می خواهد انصار را ببیند .

نگاه کن !

بزرگان انصار در حجره پیامبر جمع شده اند ، عدّه زیادی هم در بیرون از اتاق

ص:57

ایستاده اند .

پیامبر می خواهد با آنان سخن بگوید ، همه می دانند که این روزهای آخر زندگی پیامبر است و شاید دیگر آنها پیامبر را نبینند .

گوش کن : «ای مردم مدینه ، ای انصار ! وقت سفر کردن من فرا رسیده است و من باید دعوت خدای خویش را اجابت کنم ، شما در یاری کردن من هیچ کوتاهی نکردید و امیدوارم که خداوند به همه شما جزای خیر دهد . بدانید آخرین توصیه من برای شما باقی مانده است ».

انصار رو به پیامبر کرده و می گویند : «ای رسول خدا ، شما چه توصیه ای برای ما دارید ؟ آن را برای ما بیان کنید که ما با جان و دل ، پذیرا خواهیم بود به راستی که تو در حقّ ما مهربانی های زیادی نمودی و ما را از گمراهی نجات دادی» .

پیامبر سخن خود را این چنین ادامه می دهد : «از شما می خواهم حرمت قرآن و حرمت خاندان مرا نگه دارید ، بدانید این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر به من ملحق شوند ، هر کس به یکی از این دو اکتفا کند گمراه خواهد شد ».

همه به فکر فرو می روند ، آری ، پیامبر می خواهد روش و منشِ عُمَر در این جامعه رشد نکند.

ص:58

دیروز در همین اتاق ، عُمَر فریاد زد : «قرآن ما را کفایت می کند» ، پیامبر اکنون می خواهد به این مردم بگوید که قرآن به تنهایی نمی تواند هدایتگر جامعه باشد .

همسفر ! این سخنِ پیامبر را نیز خوب بشنو : «ای مردم ! قرآن و خاندان من ، دو یادگار من نزد شما هستند ، هر کس به یکی از این دو اکتفا کند ، خداوند هیچ عملی را از او قبول نخواهد نمود . بدانید هیچ عملی با اطاعت از امام ، برابری نمی کند ، نکند بعد از من از اطاعت امام خود سرپیچی کنید ! ای مردم ، آیا سخن مرا می شنوید ؟ ! به خاطر خدا ، با خاندان من مهربان باشید ، آنها چراغ هدایت و معدن علم می باشند .بدانید که خانه دخترم فاطمه ، خانه من است ! هر کس حریم خانه او را نگه ندارد، حریم خدا را نگه نداشته است ».(1)

همه انصار که به این سخنان گوش می دهند ، می دانند که منظور پیامبر چیست .

آنها می دانند که پیامبر به دخترش ، فاطمه(علیها السلام) خیلی علاقه دارد . همه تعجّب می کنند که چرا پیامبر این همه تأکید می کند که مردم حرمت خانه فاطمه(علیها السلام) را نگه دارند .

به راستی آیا خطری این خانه را تهدید می کند ؟

ص:59


1- 66. قد جمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم المهاجرین فقال لهم : أیّها الناس ، إنّی قد دُعیت ، وإنّی مجیب دعوة الداعی ، قد اشتقت إلی لقاء ربّی واللحوق بإخوانی من الأنبیاء ، وإنّی أعلمکم أنّی قد أوصیت إلی وصیّی ، ولم أهملکم إهمال البهائم ، ولم أترک من أُمورکم شیئاً. فقام إلیه عمر بن الخطّاب فقال : یا رسول اللّه ، أوصیت بما أوصی به الأنبیاء من قبلک ؟ قال : نعم ، فقال له : فبأمرٍ من اللّه أوصیت أم بأمرک ؟ قال له : اجلس یا عمر ، أوصیت بأمر اللّه ، وأمره طاعته ، وأوصیت بأمری وأمری طاعة اللّه ، ومن عصانی فقد عصی اللّه ، ومن عصی وصیّی فقد عصانی ، ومن أطاع وصیّی فقد أطاعنی ، ومن أطاعنی فقد أطاع اللّه... أیّها الناس اسمعوا وصیّتی ، من آمن بی وصدّقنی بالنبوّة وأنّی رسول اللّه فأوصیه بولایة علیّ بن أبی طالب وطاعته والتصدیق له ، فإنّ ولایته ولایتی وولایة ربّی ، قد أبلغتکم ، فلیبلّغ الشاهد الغائب أنّ علیّ بن أبی طالب هو العَلَم ، فمن قصر دون العَلَم فقد ضلّ ، ومن تقدّمه تقدّم إلی النار ،ومن تأخّر عن العلم یمیناً هلک... : بحار الأنوار ج 22 ص 478.

آخر کدام مسلمان است که حرمت خانه ای را که جبرئیل بدون اجازه وارد آن نمی شود زیر پا بگذارد .

به راستی آیا روزی فرا خواهد رسید که مردم فراموش کنند که پیامبر چقدر به اهل این خانه محبّت داشته است ؟

ص:60

این دستور خدای من است

خبر در همه جای مدینه می پیچد که پیامبر ، انصار را به خانه خود دعوت کرده و با آنان سخن گفته است .

مهاجران هم منتظر هستند تا این افتخار نصیب آنها شود و آخرین سخنان پیامبر را بشنوند .

انتظار به سر می آید و بلال به همه مهاجران خبر می دهد که هر چه سریعتر در خانه پیامبر حاضر شوند .

خانه پیامبر پر از جمعیّت می شود ، بزرگان و ریش سفیدها دور پیامبر حلقه زده اند .

اکنون ، پیامبر شروع به سخن می کند : «ای مردم ! خدا مرا به دیدار خود دعوت کرده است و من به زودی از میان شما می روم . بار دیگر به شما یادآوری می کنم که من وصیّ و جانشین خود را برای شما مشخّص نموده ام و شما را بدون رهبر رها نمی کنم».

ص:61

ناگهان صدایی ، سخن پیامبر را قطع می کند : «آیا این کار را به امر و دستور خدا انجام دادی یا اینکه خودت این گونه خواستی ؟» .

همه ، تعجّب می کنند ، این کیست که چنین سخن می گوید ؟ قرآن می گوید که همه سخنان پیامبر ، وحی است پس چرا این مرد این گونه سخن می گوید ؟

آیا او را می شناسی ؟ او عُمَر است .

پیامبر به او نگاهی می کند و می فرماید : «سر جای خود بنشین ای عُمَر ! این دستور خدا بود که من علی را به عنوان جانشین خود معرّفی کنم» .

آنگاه پیامبر سخن خود را با مردم ادامه می دهد : «ای مردم ! از شما می خواهم همواره به سخنان جانشین من گوش دهید . بدانید که ولایت علی، ولایت من است و ولایت من ، ولایت خداست ».(1)

ص:62


1- 67. دخلت علیه فاطمة الزهراء علیهاالسلام ، فلمّا رأت ما به خنقتها العبرة حتّی فاضت دموعها علی خدّیها ، فلمّا أن رآها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال : ما یبکیک یا بنیة ؟ قالت : وکیف لا أبکی وأنا أری ما بک من الضعف ، فمن لنا بعدک یا رسول اللّه ؟ قال لها : لکم اللّه ، فتوکّلی علیه واصبری کما صبر آباؤ من الأنبیاء وأُمّهاتک من أزواجهم ، یا فاطمة ، أو ما علمتِ أنّ اللّه تعالی اختار أباکِ فجعله نبیّاً ، وبعثه رسولاً ، ثمّ علیّاً فزوّجتک إیّاه وجعله وصیّاً ، فهو أعظم الناس حقّاً علی المسلمین بعد أبیک ، وأقدمهم سلماً ، وأعزّهم خطراً ، وأجملهم خلقاً ، وأشدّهم فی اللّه وفیَّ غضباً ، وأشجعهم قلباً ، وأثبتهم وأربطهم جأشاً ، وأسخاها کفّاً . ففرحت بذلک الزهراء علیهاالسلام فرحاً شدیداً... : تفسیر فرات الکوفی ص 464 بحار الأنوار ج 22 ص 496.

اشک در چشم دختر خورشید

سلمان فارسی به عیادت پیامبر آمده است ، او با پیامبر مشغول سخن گفتن است .

در این میان دختر پیامبر ، حضرت فاطمه(علیها السلام) از راه می رسد ، او می خواهد دیداری با پدر تازه کند ، وقتی او وارد اتاق می شود اشک در چشمانش حلقه می زند .

پیامبر متوجّه گریه حضرت فاطمه(علیها السلام) می شود پس به او می گوید :

__ دخترم ! چرا گریه می کنی ؟

__ چگونه گریه نکنم حال آنکه تو را در این حالت می بینم ؟ ما بعد از تو چه خواهیم کرد ؟

__ دخترم ، صبر داشته باش و به خدا توکّل کن .

غم در چهره فاطمه آشکار است ، پیامبر می خواهد سخنی بگوید تا دل فاطمه شاد شود .

برای همین ، با دخترش چنین می گوید : «فاطمه جانم ، آیا فراموش کرده ای

ص:63

که من ، پدر تو هستم و شوهر تو ، علی(علیه السلام) ، جانشین من است ، مگر علی(علیه السلام) بهترین مردم نیست ؟ مگر او اوّل کسی نیست که به من ایمان آورده ؟ مگر او شجاع ترین مردم نیست ؟» .

نگاه کن که چگونه لبخند شادی بر صورت حضرت فاطمه(علیها السلام) نقش می بندد .

پیامبر سخن خود را ادامه می دهد :

__ آیا خوشحال شدی ؟ دخترم ! آیا می خواهی باز هم برایت سخن بگویم تا بیشتر خوشحال شوی .

__ آری .

__ دخترم ! بدان مهدیّ که عیسی(علیه السلام) پشت سر او نماز می خواند از فرزندان تو می باشد .

اینجاست که حضرت فاطمه(علیها السلام) خیلی خوشحال می شود و دیگر از آن غم و اندوه اثری باقی نمی ماند .(1)

ص:64


1- 68. لمّا ثقل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی مرضه الذی قُبض فیه ، کان رأسه فی حجری ، والبیت مملوّ من أصحابه من المهاجرین والأنصار ، والعبّاس بین یدیه یذبّ عنه بطرف ردائه ، فجعل رسول اللّه یُغمی علیه ساعة ویفیق ساعة... : بحار الأنوار ج 22 ص 500 ح 47 ، الأمالی للطوسی ص 600 ح 1 .

علی جان ! چرا جوابم نمی دهی ؟

امروز ، شنبه ، بیست و هفتم صفر است و پیامبر در بستر بیماری است .

بنی هاشم به دیدار پیامبر آمده اند ، پیامبر گاه بی هوش می شود و گاه به هوش می آید .(1)

عبّاس ، عموی پیامبر ، سر آن حضرت را در آغوش گرفته است ، پیامبر چشم را باز می کند و عمویِ خود را کنار خود می بیند ، رو به او می کند و می گوید : «عمو جان ، آیا حاضر هستی تا وصیّت های مرا انجام دهی و قرض های مرا ادا کنی ؟» .

عبّاس نگاهی به پیامبر می کند و می گوید : «ای رسول خدا ، شما در بخشش و لطف ، بی نظیر هستید و به مردم وعده های زیادی داده اید ، شما می دانید که وضع مالی من خوب نیست ، من چگونه خواهم توانست از عهده این کار مهم برآیم ؟» .

پیامبر بار دیگر سخن خود را تکرار می کند و عبّاس همان جواب را

ص:65


1- 69. فقال : یا عبّاس ، یا عمّ النبی ، اقبل وصیّتی فی أهلی وفی أزواجی ، واقضِ دینی ، وانجز عداتی ، وأبرئ ذمّتی ، فقال العبّاس : یا نبیّ اللّه ، أنا شیخ ذو عیال کثیر ، غیر ذی مال ممدود ، وأنت أجود من السحاب الهاطل ، والریح المرسلة ، فلو صرفت ذلک عنّی إلی من هو أطوق له منّی... : الأمالی للطوسی ص 600 ، بحار الأنوار ج 22 ص 500 ، غایة المرام ج 6 ص 158.

می دهد .(1)

اکنون ، پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می فرماید : «ای علی ، آیا حاضر هستی تا به وصیّت های من عمل کنی و قرض های مرا پرداخت کنی» .

خدای من ! چرا علی(علیه السلام) جواب نمی دهد ؟ نگاه کن ، اشک در چشم علی(علیه السلام) حلقه زده است . گریه ، مجال سخن به او نمی دهد .(2)

آری ، این سخن پیامبر بوی رفتن و پرواز می دهد ، علی(علیه السلام) که دلباخته پیامبر است چگونه دوری پیامبر را تحمّل کند ؟

پیامبر برای بار دوم رو به علی(علیه السلام) می کند و می فرماید : «ای علی ، آیا به وصیّت های من عمل می کنی ؟» .(3)

این بار علی(علیه السلام) از میان پرده اشک جواب می دهد : «بله ، پدر و مادرم به فدای شما باد ، من حاضر هستم تا به وصیّت های شما عمل کنم» .

نگاه کن ، چه لبخند زیبایی بر صورت پیامبر نشسته است ، به راستی که پیامبر تا علی(علیه السلام) را دارد، غم ندارد .

پیامبر از روی خوشحالی با صدای بلند می گوید : «ای علی ، تو در دنیا و آخرت برادر من هستی ، به راستی که تو جانشین و وصیّ من می باشی» .

اکنون پیامبر بلال را می طلبد و به او چنین می گوید : «ای بلال ، برو و شمشیر ذوالفقار ، زِره ، عمامه و پرچم مرا بیاور .(4)

بلال از اتاق بیرون می رود و بعد از لحظاتی ...

نگاه کن ، بلال با دست پر برمی گردد ، پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و

ص:66


1- 70. یا علیّ ، اقبَل وصیّتی ، وأنجز مواعیدی ، وأدِّ دینی ، یا علیّ اخلُفنی فی أهلی ، وبلّغ عنّی من بعدی ، قال علیّ علیه السلام : لمّا نعی إلیَّ نفسه رجف فؤدی ، وأُلقی علیَّ لقوله البکاء ، فلم أقدر أن أجیبه بشیء... : نفس المصادر.
2- 71. ثمّ قال : یا علیّ ، یا أخا محمّد ، أتنجز عداة محمّد وتقضی دینه وتأخذ تراثه ؟ : مستدرک الوسائل ج 3 ص 288 ، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 789.
3- 72. یا بلال ، علیَّ بالمغفر والدرع والرایة ، وسیفی ذی الفقار ، وعمامتی السحاب... : الکافی ج 1 ص 226 ، علل الشرائع ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 22 ص 456.
4- 73. یا بلال ، ائت بدرع رسول اللّه ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا بلال ، ائت برایة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا بلال ، ائت ببغلة رسول اللّه بسرجها ولجامها ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا علیّ ، قم فاقبض هذا بشهادة من فی البیت من المهاجرین والأنصار ؛ کی لا ینازعک فیه أحد من بعدی... : علل الشرائع ج 1 ص 168 ، کشف الغمّة ج 2 ص 37.

می گوید : «ای علی ، این وسایل را از بلال تحویل بگیر و به خانه خود ببر» .

هدف پیامبر این است که همه بدانند این وسایل از این لحظه به بعد ، از آنِ علی(علیه السلام) است و همه شاهد باشند تا بعداً کسی در مورد آنها ادّعایی نداشته باشد .(1)

علی(علیه السلام) این وسایل را برمی دارد و به سوی خانه خود می رود .

ص:67


1- 74. الإمام الباقر علیه السلام : ما هی واللّه قطن ولا کتّان ولا خزّ ولا حریر ، قلت : من أیّ شیء ؟ قال : من ورق الجنّة : الغیبة للنعمانی ص 320 ، بحار الأنوار ج 19 ص 32.

پرچمی به دست قهرمان

نگاه کن ، این پرچم که دست علی(علیه السلام) است ، چقدر زیباست !

آیا می دانی این پرچم تا به حال فقط یک بار مورد استفاده قرار گرفته است ؟

آری ، در جنگ بدر ، جبرئیل ، این پرچم را برای پیامبر آورد و پیامبر هم ، آن پرچم را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت .

ولی پیامبر در هیچ جنگ دیگری ، این پرچم را باز نکرد ، بلکه آن را جمع کرده و گذاشته بود و اکنون آن را تحویل علی(علیه السلام) می دهد .

آیا می دانی که این پرچم از جنس پارچه های دنیایی مثل پنبه و کتان و حریر نیست ، بلکه از جنس گیاهان بهشتی است .(1)

این پرچم آن قدر نورانی است که می تواند شرق و غرب دنیا را روشن گرداند .(2)

وقتی که این پرچم به اهتزاز در می آید ترس و وحشت عجیبی در دل دشمنان پدیدار می گردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند .(3)

آیا می دانی قرار است این پرچم به دست حضرت مهدی(علیه السلام) برسد ؟

ص:68


1- 75. الإمام الصادق علیه السلام : إذا نشرها أضاء لها ما بین المشرق والمغرب... : دلائل الإمامة ص 457 ، بحار الأنوار ج 52 ص 391.
2- 76. الإمام الباقر علیه السلام : یسیر الرعب قدّامها شهراً ووراءها شهراً وعن یمینها شهراً وعن یسارها شهراً : بحار الأنوار ج 52 ص 360.
3- 77. الإمام الصادق علیه السلام : وهم الذین کانوا مع نوح فی السفینة ، والذین کانوا مع إبراهیم حیث أُلقی فی النار... : الغیبة للنعمانی ص 323.

آری ، اینها نشانه های امامت است که از امامی به امام دیگر می رسد .

وقتی که حضرت مهدی(علیه السلام) بخواهد ظهور کند با این پرچم می آید .

دوست خوبم! آیا می دانی وقتی این پرچم باز شود، چند گروه از فرشتگان ، از آسمان نازل می شوند :

الف . فرشتگانی که برای یاری حضرت نوح(علیه السلام) ، در کشتی او بودند .

ب . فرشتگانی که برای یاری حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرود آمدند .

ج . فرشتگانی که همراه حضرت موسی(علیه السلام) بودند (زمانی که می خواست همراه با قوم بنی اسرائیل از رود نیل ، عبور کند) .

د . فرشتگانی که هنگام عروج حضرت عیسی(علیه السلام) همراه او بودند .

ه . چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند .(1)

ص:69


1- 78. یا عبّاس ، قم من مکان علیّ ، فقال : تقیم الشیخ ، وتجلس الغلام ؟ فأعادها علیه ثلاث مرّات ، فقام العبّاس فنهض مغضباً... : الأمالی للطوسی ص 573 ، بحار الأنور ج 22 ص 499 ، غایة المرام ج 2 ص 228.

منِ پیرمرد را از جایم بلند می کنی !

عبّاس ، عموی پیامبر کنار پیامبر نشسته است و در اتاق، جای سوزن انداختن نیست .

بعد از لحظاتی ...

علی(علیه السلام) باز می گردد و وارد اتاق می شود .

دیگر جایی نیست که علی(علیه السلام) بنشیند ، برای همین آن حضرت در آستانه در می ایستد .

نگاه پیامبر که به علی(علیه السلام) می افتد ، رو به عموی خود ، عبّاس می کند و از او می خواهد تا برخیزد و علی(علیه السلام) کنار او بنشیند .

عبّاس در حالی که از جای خود بلند می شود ، می گوید : «ای پیامبر ، منِ پیرمرد را از جای خود بلند می کنی و این جوان را به جای من می نشانی ؟» .(1)

اگر به صورت عبّاس نگاه کنی او را عصبانی می بینی !

ص:70


1- 79. یا بنی هاشم ، یا معشر المسلمین ، لا تخالفوا علیّاً فتضلّوا ، ولا تحسدوه فتکفروا... : غایة المرام ج 2 ص 228 ، بحار الأنوار ج 22 ص 499.

به راستی چرا باید چنین باشد ، چرا باید حتّی بنی هاشم هم طاقت دیدن فضائل علی(علیه السلام) را نداشته باشند ؟

علی(علیه السلام) جانشین رسول خداست ، حتما پیامبر با او کار خاصّی دارد و برای همین او را به کنار خود فرا خوانده است .

علی(علیه السلام) می آید و کنار پیامبر می نشیند .

پیامبر رو به اطرافیان خود می کند و می فرماید : «ای بنی هاشم ، مبادا به علی حسد بورزید ، مبادا از دستور علی سرپیچی کنید که در این صورت ، گمراه خواهید شد» .(1)

عبّاس ، عموی پیامبر ، هنوز ناراحت است که چرا پیامبر جای او را به علی(علیه السلام) داده است .

او می خواهد از اتاق بیرون برود که پیامبر به او می گوید : «عمو جان ، بترس از این که من از دنیا بروم در حالی که از تو ناراحت باشم» .

عموی پیامبر تا این را می شنود ، برمی گردد و در گوشه ای می نشیند .

اکنون وقت آن است که ببینیم پیامبر چه کار مهمّی با علی(علیه السلام) دارد .

پیامبر انگشتر خود را از دست بیرون می آورد و می گوید : «ای علی ، این انگشتر را بگیر و در دست کن تا همه ببینند» .(2)

همه می بینند که علی(علیه السلام) انگشتر پیامبر را می گیرد و در دست خود می کند .

اکنون پیامبر تمام نیروی خود را در صدای خود جمع می کند و می گوید :

ص:71


1- 80. فنظرت إلیه حتّی نزع خاتمه من إصبعه ، فقال : تختّم بهذا فی حیاتی ، قال : فنظرت إلی الخاتم حین وضعه علیّ علیه السلام فی إصبعه الیمنی... : الکافی ج 1 ص 226 ، علل الشرائع ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 22 ص 456.
2- 81. ثمّ أخذ بید علیّ علیه السلام فرفعها ، فقال : هذا علیّ مع القرآن والقرآن مع علیّ ، خلیفتان نصیران ، لا یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض فأسألهما ماذا خلّفت فیهما... : الأمالی للطوسی ص 479 ، بحار الأنوار ج 22 ص 476.

«بدانید برادر و وصیّ و جانشین من ، علی است» .

بعد از آن ، دست علی(علیه السلام) را در دست خود گرفته و آن را بالا می آورد به گونه ای که همه ببینند و می فرماید : «این علی با قرآن است و قرآن با علی است ، قرآن و علی از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت کنار حوض کوثر نزد من آیند» .(1)

اکنون ، پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می گوید : «علی جان! به من قول بده که در این لحظات آخر همواره کنار من باشی و چون از دنیا رفتم تا زمانی که مرا در داخل قبر نگذاشته ای مرا تنها نگذاری» .(2)

ص:72


1- 82. وصلِّ علیَّ أوّل الناس ، ولا تفارقنی حتّی توارینی فی رمسی ، واستعن باللّه تعالی... : الإرشاد ج 1 ص 186 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، إعلام الوری ج 1 ص 267.
2- 83. فخرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وصلّی بالناس وخفّف الصلاة ، قال : ادعوا لی علیّ بن أبی طالب... ثمّ قال : انطلقا بی إلی فاطمة ، فجاءا به حتّی وضع رأسه فی حجرها... : الأمالی ص 735 ، بحار الأنوار ج 22 ص 509.

با گریه ات دلم را مسوزان

امروز ، یکشنبه است ، مثل اینکه امروز حال پیامبر کمی بهتر است .

پیامبر تصمیم گرفته است یک بار دیگر به مسجد برود و با مردم نماز بخواند ، هیچ کس باور نمی کند این آخرین نمازی است که پیامبر در مسجد می خواند .

مسلمانان همه منتظر هستند ، پیامبر در حالی که دست در دست علی(علیه السلام) دارد وارد مسجد می شود و به سوی محراب می رود .

پیامبر نماز خود را خیلی سریع می خواند و بعد از نماز به سوی خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) حرکت می کند .(1)

او می خواهد تا مردم ، یک بار دیگر ، عشق و علاقه او را نسبت به دخترش ببینند .

پیامبر وارد خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) می شود .

حسن و حسین(علیهما السلام) به استقبال می آیند ، پیامبر آنها را در آغوش می گیرد و گل های خود را می بوسد .

ص:73


1- 84. وکان الحسن علیه السلام أشدّ بکاءً ، فقال له : کف یا حسن ، فقد شققت علی رسول اللّه : المصدر السابق.

نگاه کن !

حسن(علیه السلام) بیش از همه بی تابی می کند و اشک می ریزد ، پیامبر او را در آغوش خود می فشارد و می فرماید : «حسنم ! گریه نکن که دل مرا با گریه خود به درد آوردی» .(1)

به راستی آیا باز هم پیامبر به این خانه خواهد آمد ؟

آری ، تا پیامبر هست اهل این خانه پیش همه عزیز هستند و همه احترام آنها را می گیرند .

امّا آیا مردم بعد از پیامبر نیز به اهل این خانه احترام خواهند گذاشت ؟

ص:74


1- 85. قبضه وصیّه وضمانه علی ما فیها ، علی ما ضمن یوشع بن نون لموسی بن عمران علیهماالسلام ، وعلی ما ضمن وأدّی وصیّ عیسی بن مریم ، وعلی ما ضمن الأوصیاء قبلهم علی أنّ محمّداً أفضل النبیّین ... : بحار الأنوار ج 22 ص 482 .

روزهای سختی در پیش است

پیامبر همراه با علی(علیه السلام) به سوی خانه خود حرکت می کند و در بستر قرار می گیرد .

ساعتی می گذرد ، عدّه ای برای دیدن پیامبر به خانه او می آیند .

سمّ کاملاً در بدن پیامبر اثر کرده و چهره او زرد شده است .

نگاه کن ، علی(علیه السلام) کنار پیامبر نشسته و سر پیامبر را به سینه گرفته است ، اشک در چشمان او حلقه زده است .

ناگهان جبرئیل نازل می شود ، او برای مأموریّت ویژه ای آمده است :

«ای محمّد ! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط علی(علیه السلام) بماند» .

پیامبر از همه می خواهد تا اتاق را ترک کنند .

نگاه کن ، جبرئیل همراه خود نامه ای آورده است .

جبرئیل رو به پیامبر می کند و می گوید : «ای محمّد ! خدایت سلام می رساند و می گوید : "این عهد نامه باید به دست وصیّ و جانشین تو برسد"» .

ص:75

پیامبر در جواب می گوید : «ای جبرئیل ، همه سلام ها به سوی خدا باز می گردد ، سخن خدای من ، درست است ، نامه را به من بده» .

جبرئیل نامه را به پیامبر می دهد و پیامبر آن را به علی(علیه السلام) می دهد و از او می خواهد تا آن را به دقّت بخواند .

آیا می دانی این عهد نامه ، میراث پیامبران الهی است ؟(1)

همسفر خوبم ! مولایت را نگاه کن ، او دارد عهد نامه را با دقّت می خواند .

خیلی دلم می خواهد بدانم داخل این نامه چه نوشته شده است .

بعد از لحظاتی ...

پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می گوید :

__ ای علی ، آیا از این عهد نامه که خدا برایت فرستاده آگاه شدی ؟ آیا به من قول می دهی که به آن عمل کنی .

__ آری ، پدر و مادرم به فدای شما باد ، من قول می دهم به آن عمل کنم و خداوند هم مرا یاری خواهد نمود .

__ آیا در روز قیامت شهادت می دهی که من این عهد نامه را تحویل تو دادم .

__ آری ، ای رسول خدا !

__ ای علی ، جبرئیل و میکائیل با هزاران فرشته ، هم اکنون کنار تو ایستاده اند و سخن تو را می شنوند ، آیا به این عهد نامه عمل خواهی نمود ؟

__ آری .

من در تعجّب هستم مگر در این عهدنامه چه نوشته شده است که پیامبر این

ص:76


1- 86. لکن حین نزل برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الأمر ، نزلت الوصیة من عند اللّه کتاباً مسجّلاً ، نزل به جبرئیل مع أُمناء اللّه تبارک وتعالی من الملائکة ، فقال جبرئیل : یا محمّد ، مر بإخراج من عندک إلاّ وصیّک لیقبضها منّا ، وتُشهدنا بدفعک إیّاها إلیه ضامناً لها ، یعنی علیّاً علیه السلام. فأمر النبی صلی الله علیه و آله وسلم بإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّاً وفاطمة فیما بین الستر والباب ، فقال جبرئیل علیه السلام : یا محمّد ، ربّک یقرئک السلام ویقول : هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک ، وشرطت علیک... فدفعه إلیه وأمره بدفعه إلی أمیر المؤنین علیه السلام ، فقال له : اقرأه ، فقرأه حرفاً حرفاً ، فقال : یا علیّ ، هذا عهد ربّی تبارک وتعالی إلیَّ ، وشرطه علیَّ وأمانته... یا علیّ ، أخذت وصیّتی وعرفتها ، وضمنت للّه ولی الوفاء بما فیها ؟ فقال علیّ علیه السلام : نعم بأبی أنت وأُمّی علیَّ ضمانها ، وعلی اللّه عونی وتوفیقی علی أدائها... علی الصبر منک علی کظم الغیظ ، وعلی ذهاب حقّک ، وغصب خمسک ، وانتهاک حرمتک ، فقال : نعم یارسول اللّه... یا محمّد ، عرّفه أنّه یُنتهک الحرمة وهی حرمة اللّه ، وحرمة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، وعلی أن تخضّب لحیته من رأسه بدمٍ عبیط... : الکافی ج 1 ص 281 ، بحار الأنوار ج 22 ص 479 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 378.

همه تأکید دارد که به آن عمل شود .

چقدر خوب بود من می توانستم برای شما قسمتی از این عهد نامه را بخوانم .

پیامبر سخن خود را ادامه می دهد :

__ علی جان! در این عهدنامه آمده است که تو باید دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمن باشی ، تو باید بر سختی ها و بلاها صبر کنی ، علی جان! بعد از من ، مردم جمع می شوند حقّ تو را غصب می کنند و به ناموس تو بی حرمتی می کنند ، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنی !

__ چشم ای رسول خدا ، من در مقابل همه این سختی ها و بلاها صبر می کنم .

صدایی به گوشم می رسد ، آیا گوینده این سخن را می شناسی ؟

«ای محمّد ، به علی(علیه السلام) بگو که بعد از تو ، مردم ، حرمت او را نگه نمی دارند و کار را به آنجا می رسانند که چهره او با خونِ سرش رنگین می شود» .(1)

دوست خوبم! این جبرئیل است که از پیامبر می خواهد تا این سخنان را به مولایمان بگوید .

من در تعجّب هستم ، مگر همه مردم در غدیر خُم با علی(علیه السلام) بیعت نکرده اند ؟ !

مگر پیامبر بارها و بارها ، در مورد محبّت و مهربانی با خاندان خود برای مردم سخن نگفته است ، آیا مردم همه این سخنان را فراموش خواهند کرد ؟

در این میان، سخنان دیگری هم ردّ و بدل می شود که من آنها را نمی شنوم ،

ص:77


1- 87. قد عهدتُ إلیک ، أُحدث العهد لک بمحضر أمینَی ربّ العالمین : جبرئیل ومیکائیل ، یا علیّ ، بحقّهما علیک إلاّ أنفذت وصیتی علی ما فیها ، وعلی قبولک إیّاها بالصبر والورع علی منهاجی وطریقی... وإذا حضرتک الوفاة فأوصِ وصیّتک إلی من بعدک علی ما أوصیک... : بحار الأنوار ج 22 ص 479.

فقط این را می بینم که اشک از چشمان علی(علیه السلام) جاری است .

به راستی بعد از وفات پیامبر چه حوادثی روی خواهد داد ؟

چه کسی باور می کند که مسلمانان برای آتش زدن خانه علی(علیه السلام) جمع شوند و درِ خانه او را آتش بزنند !

چه کسی باور می کند که ریسمان بر گردن علی(علیه السلام) بیاندازند و او را به سوی مسجد بکشانند !

چه کسی باور می کند که جلو چشم او ناموسش را با تازیانه بزنند !

اینها را هیچ کس باور نمی کند .

چرا علی(علیه السلام) باید همه اینها را به چشم خود ببیند و صبر کند ؟

امروز علی(علیه السلام) به پیامبر قول می دهد که در مقابل همه این سختی ها و بلاها صبر کند زیرا فقط صبر اوست که می تواند اسلام را حفظ کند .

آری ، اگر صبر علی(علیه السلام) نباشد دشمنان اسلام ، اصل و اساس اسلام را نابود خواهند کرد .

مگر همین علی(علیه السلام) نبود که تا دیروز در همه جنگ ها با شمشیر خود اسلام را زنده می کرد ، او باید فردا با صبر خود اسلام را زنده نگه دارد .

اکنون ، پیامبر سخن جبرئیل را برای علی(علیه السلام) می گوید ، به نظر شما علی(علیه السلام) چه جواب خواهد داد ؟

نگاه کن ، او به سجده رفته است و در سجده با خدای خویش سخن می گوید : «من قبول کردم و به آن راضی هستم» .

ص:78

اکنون موقع آن است که این عهدنامه مُهر بشود ، آری ، علی(علیه السلام) همه آنچه در این عهدنامه نوشته شده بود را قبول کرده است.

فرشتگان بر این عهدنامه مُهر می زنند و آن را تحویل علی(علیه السلام) می دهند .

قرار است که این وصیّت را علی(علیه السلام) در آخرین لحظه های زندگی خود به امام حسن(علیه السلام) تحویل دهد و همین طور از هر امامی به امام دیگر، تا آن زمانی که به دست حضرت مهدی(علیه السلام) برسد .(1)

ص:79


1- 88. ثمّ انکببت علی وجهه وعلی صدره وأنا أقول : وا وحشتاه بعدک ، بأبی أنت وأُمّی ، ووحشة ابنتک وبنیک... : بحار الأنوار ج 22 ص 483.

دل من برای شما تنگ می شود

جبرئیل و دیگر فرشتگان ، همه ، از پیامبر اجازه می گیرند و به سوی آسمان می روند .

در این اتاق فقط پیامبر می ماند و علی(علیه السلام) .

نگاه کن !

مولایت در فکر است ، به راستی که چه مأموریّت مهمّی را خدا بر دوش او گذاشته است ؛ حفظ اسلام ، صبر در همه سختی ها ، تلاش برای هدایت مردم .

همه این ها، نشانه آن است که پیامبر به زودی از میان ما می رود و به دیدار خدا می شتابد .

به راستی که هیچ چیز برای مولای تو سخت تر از دوری پیامبر نیست ، او از زمانی که چشم باز نموده همواره کنار پیامبر بوده است ، اکنون چگونه می تواند فراق و دوری او را تحمّل کند .

اینجاست که علی(علیه السلام) صورت خود را نزدیک صورت پیامبر می برد و در حالی که اشک می ریزد، می گوید : «پدر و مادرم به فدای شما ، دل من برای شما

ص:80

تنگ می شود ، بعد از شما ، زندگی من ، سراسر ، غم و غصّه خواهد بود» .(1)

پیامبر نگاهی به او می کند و می فرماید : «علی جان! من به همه مردم سفارش کرده ام که از تو اطاعت کنند و همه آنها به من قول داده اند که بعد از من ، گوش به فرمان تو باشند ، امّا من می دانم که اینان به قول خود وفا نخواهند کرد ، علی جان! از تو می خواهم تا در همه سختی ها صبر داشته باشی» .(2)

سپس ، حال پیامبر سخت می شود و از هوش می رود .

ص:81


1- 89. والذی بعثنی بالحقّ ، لقد قدّمتُ إلیهم بالوعید بعد أن أخبرتهم رجلاً رجلاً ما افترض اللّه علیهم من حقّک ، وألزمهم من طاعتک ، وکلٌّ أجاب وسلّم إلیک الأمر ، وإنّی لأعلم خلاف قولهم ، فإذا قُبضتُ وفَرَغتَ من جمیع ما أوصیک... : خصائص الأئمّة ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 483 ؛ یا علیّ ، اصبر علی ظلم الظالمین ، فإنّ الکفر یقبل والردّة والنفاق... : بحار الأنوار ج 22 ص 488.
2- 90. یا رسول اللّه ، أمرتنی أن أصیّرک فی بیتک إن حدث بک حدث ؟ قال : نعم یا علیّ ، بیتی قبری. قال علیّ علیه السلام : فقلت : بأبی وأُمّی ، فحدّ لی أیّ النواحی أصیّرک فیه ، قال : إنّک مسخّر بالموضع وتراه . قالت له عائشة : یا رسول اللّه ، فأین أسکن ؟ قال : اسکنی أنتِ بیتاً من البیوت ، إنّما هی بیتی ، لیس لکِ فیه من الحقّ إلاّ ما لغیرک ، فقرّی فی بیتکِ ولا تبرّجی تبرّج الجاهلیة الأولی ، ولا تقاتلی مولاک وولیّک ظالمة شاقّة ، وإنّکِ لفاعلیه ! : بحار الأنوار ج 22 ص 494.

لرزه بر عرش خدا افتاده است

اکنون عایشه وارد اتاق می شود و در گوشه ای می نشیند .

پیامبر به هوش می آید ، علی(علیه السلام) رو به او می کند و می گوید :

__ ای رسول خدا ، وقتی که شما به دیدار خدا شتافتید من پیکر شما را در کجا دفن کنم ؟

__ در خانه خودم ، همین جا.

عایشه این سخن را می شنود ، رو به پیامبر می کند و می گوید : «پس من در کجا زندگی کنم ؟» .

پیامبر در جواب می گوید : «به خانه ای غیر از اینجا برو ، اینجا خانه من است ، تو به اندازه ای که دیگران حق دارند حق داری ، ای عایشه ، مواظب باش که با مولا و آقای خودت ، علی ، مخالفت نکنی» .(1)

آری ، این خانه ، خانه پیامبر است و بعد از او به خاندان او ارث می رسد ، وقتی حساب کنی می بینی که به عایشه حدود دوازده سانتی متر از این اتاق بیشتر نمی رسد .

ص:82


1- 91. لمّا کانت اللیلة التی قُبض النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فی صبیحتها ، دعا علیّاً وفاطمة والحسن والحسین ، وأغلق علیه وعلیهم الباب وقال : یا فاطمة ، وأدناها منه ، فناجاها من اللیل طویلاً ، فلمّا طال ذلک خرج علیّ ومعه الحسن والحسین وأقاموا بالباب والناس خلف الباب ، ونساء النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم ینظرن إلی علیّ علیه السلام ومعه ابناه ، فقالت عائشة : لأمرٍ ما أخرجک منه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وخلا بابنته دونک فی هذه الساعة ، فقال لها علیّ علیه السلام : قد عرفت الذی خلا بها وأرادها له... : بحار الأنوار ج 22 ص 490.

عایشه فقط در دوازده سانتی متر این اتاق حقّ دارد ، پیامبر هم به او دستور داده تا از این خانه برود و در جای دیگری منزل کند .

امّا آیا عایشه به این دستور پیامبر عمل خواهد نمود ؟

شب فرا می رسد و هوا تاریک می شود .

امشب آخرین شب زندگی پیامبر است ، او در بستر بیماری است و علی(علیه السلام) بالای سر او نشسته است .

پیامبر دلش برای دخترش فاطمه(علیها السلام) تنگ شده است ، سراغ او را می گیرد .

لحظاتی بعد ...

حضرت فاطمه(علیها السلام) همراه با حسن و حسین(علیهما السلام) وارد می شوند ، تا نگاه فاطمه(علیها السلام) به پدر می افتد و او را در آن حالت می بیند اشکش جاری می شود .

پیامبر او را به کنار خود فرا می خواند و علی(علیه السلام) دست حسن و حسین(علیهما السلام) را می گیرد و از اتاق خارج می شود .

در بیرون اتاق ، عایشه نزد علی(علیه السلام) می آید و به او می گوید :

__ چرا تو از اتاق بیرون آمدی؟ مگر پیامبر به دختر خود چه می خواهد بگوید ؟

__ پیامبر با دختر خود سخنان محرمانه ای دارد ، من نخواستم مزاحم او باشم .(1)

ساعتی می گذرد ، ناگهان صدای فاطمه(علیها السلام) می آید که می گوید : «ای علی ، بیا» .

علی(علیه السلام) وارد اتاق می شود ، او می بیند که بیماری پیامبر شدید شده است .

ص:83


1- 92. فما لبث أن نادتنی فاطمة علیهاالسلام ، فدخلتُ علی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم وهو یجود بنفسه ، فبکیت ولم أملک نفسی حین رأیته بتلک الحال یجود بنفسه ، فقال لی : ما یبکیک یا علیّ ؟ لیس هذا أوان البکاء ، فقد حان الفراق بینی وبینک... فقد أجمع القوم علی ظلمکم ، وقد أستودعکم اللّه ، وقَبِلَکم منّی ودیعةً یا علیّ ، إنّی قد أوصیتُ فاطمة ابنتی بأشیاءٍ وأمرتها أن تلقیها إلیک ، فأنفذها ، فهی الصادقة الصدوقة ، ثمّ ضمّها إلیه وقبّل رأسها ، وقال : فداک أبوک یا فاطمة . فعلا صوتها بالبکاء ، ثمّ ضمّها إلیه وقال : أما واللّه لینتقمنّ اللّه ربّی ، ولیغضبنّ لغضبک ، فالویل ثمّ الویل ثمّ الویل للظالمین... والحسن والحسین یقبّلان قدمیه ویبکیان بأعلا أصواتهما. قال علیّ علیه السلام : فلو قلت : إنّ جبرئیل فی البیت لصدقت ، لأنّی کنت أسمع بکاء ونغمة لا أعرفها... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

اشک در چشم علی(علیه السلام) حلقه می زند و صدای گریه اش بلند می شود .

پیامبر رو به او می کند و می گوید : «علی جان! چرا گریه می کنی ؟» .

لحظاتی می گذرد ...

پیامبر به فکر فرو رفته است ، ناگهان پیامبر با صدای بلند گریه می کند .

خدای من ، چه شده است ؟ چرا پیامبر گریه می کند ؟

گوش کن ، او علّت گریه خود را بیان می کند : «علی جان! گریه من به خاطر تو و دخترم فاطمه است ، من شما را به خدا می سپارم در حالی که می دانم مردم برای ظلم به شما آماده می شوند !» .

من با شنیدن سخن پیامبر به فکر فرو می روم ، آیا مردم منتظر هستند تا مرگ پیامبر فرا برسد و در حقِّ خاندان او ستم کنند ؟

مگر پیامبر در مورد مقام خاندان خود این همه تأکید نکرده است ، آخر برای چه مسلمانان می خواهند در حقّ تنها دختر پیامبر ظلم و ستم روا دارند ؟

اکنون ، پیامبر رو به علی(علیه السلام) می کند و می گوید : «علی جان! من به فاطمه سخنانی گفته ام و از او خواسته ام تا آنها را برای تو بازگو کند ، از تو می خواهم تا به سخنان او گوش کنی» .

هیچ کس از سخنانی که پیامبر به فاطمه(علیها السلام) گفته است خبر ندارد ، امّا این سؤل همیشه در ذهن من باقی مانده است که چرا پیامبر این سخنان را خودش به علی(علیه السلام) نگفت ؟ چرا آنها را به فاطمه(علیها السلام) گفت تا به علی(علیه السلام) بگوید ؟ این رازی است که من از آن خبر ندارم.

پیامبر بار دیگر ، فاطمه(علیها السلام) را نزد خود می خواند و او را در آغوش می گیرد و

ص:84

پیشانی او را می بوسد و به او می گوید : «پدرت به فدایت باد» .

فاطمه(علیها السلام) طاقت نمی آورد و صدای گریه اش بلند می شود .

پیامبر او را در آغوش می گیرد و می گوید : «به خدا قسم ! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت ، دخترم ! بدان که خدا به غضب تو ، غضبناک خواهد شد ، وای بر کسانی که در حقّ تو ستم روا دارند» .

مگر بعد از وفات پیامبر چه پیش خواهد آمد ؟

پیامبر گریه می کند ، فاطمه(علیها السلام) نیز اشک می ریزد و صدای گریه حسن و حسین(علیهما السلام) هم بلند است .

امشب در این خانه چه خبر است ؟ چرا همه گریه می کنند ؟

گوش کن ، صدای گریه های زیادی می آید ، اینان کیستند که گریه می کنند ؟

اینان فرشتگان الهی هستند ، این صدای جبرئیل است که به گریه بلند است .(1)

پیامبر نگاهی به فاطمه(علیها السلام) می کند و می گوید : «دخترم ، آرام باش ، به خدا قسم گریه تو ، عرش خدا را به لرزه و همه فرشتگان را به گریه انداخته است» .(2)

اکنون فاطمه آرام می شود ، امّا چشمان او از شدّت گریه ، قرمز شده است و صورت پیامبر از اشک، خیس!

پیامبر با دخترش سخن می گوید : «فاطمه جان ! تو اوّلین کسی هستی که بعد از من ، وارد بهشت خواهی شد ، تو سیّده زنان بهشت هستی .

ص:85


1- 93. یا بنیة ، اللّه خلیفتی علیکم ، وهو خیر خلیفة ، والذی بعثنی بالحقّ لقد بکی لبکائک عرش اللّه وما حوله من الملائکة والسماوات والأرضون وما فیهما... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.
2- 94. یا فاطمة ، والذی بعثنی بالحقّ ، لقد حرمت الجنّة علی الخلائق حتّی أدخلها ، وإنّک لأوّل خلق اللّه یدخلها بعدی ، کاسیة حالیة ناعمة ، یا فاطمة ، هنیئاً لکِ ، والذی بعثنی بالحقّ ، إنّک لسیّدة من یدخلها من النساء ، والذی بعثنی بالحقّ ، إنّ جهنّم لتزفر زفرةً لا یبقی ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل إلاّ صعق ، فینادی إلیها : أن یا جهنّم ! یقول لکِ الجبّار : اسکنی بعزّی ، واستقرّی حتّی تجوز فاطمة بنت محمّد... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

فاطمه جان ! آن زمانی که تو می خواهی از پل صراط عبور کنی ، خداوند به جهنّم دستور می دهد که آرام بگیرد تا از روی پل صراط عبور کنی . فاطمه جان ! در آن روز پرچم حمد (لواء الحمد) به دست شوهر تو ، علی خواهد بود . فاطمه جان ! قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد تو وارد بهشت می شوی در حالی که حسن در طرف راست تو و حسین در طرف چپ تو هستند و شما در بهترین منزل های بهشت جای خواهید گرفت . فاطمه جان ! در روز قیامت ، همه کسانی که با تو دشمنی کردند پشیمان خواهند شد ، آن روز ، روز سختی برای آنها خواهد بود ».(1)

این سخنان را پیامبر می گوید تا یگانه دخترش آرام شود ، چون عرش خدا با گریه او به لرزه در آمده است .

ص:86


1- 95. فإنّهم شیعتنا وأنصارک ، وموعدی وموعدهم الحوض یوم القیامة إذا جئت الأُمم علی رکبها وبدا للّه فی عرض خلقه ، فیدعوک وشیعتک فتجیؤونی غرّاً محجّلین ، شباعاً مرویّین... : کتاب سلیم بن قیس ص 359 ، بحار الأنوار ج 22 ص 498.

این امانت من است در دست تو !

امروز روز دوشنبه، بیست و هشتم صفر است، علی(علیه السلام) کنار پیامبر نشسته است و سرِ آن حضرت را به سینه گرفته است. پیامبر گاهی از هوش می رود و گاهی به هوش می آید .

سمّی که آن زن یهودی در غذای پیامبر قرار داده بود کار خودش را کرده است ، دیگر امیدی به شفای پیامبر نیست .

آری ، پیامبر لحظه به لحظه به آرزوی خود که شهادت بود ، نزدیک می شود .

مردم فهمیده اند که دیگر ساعت های آخر زندگی پیامبر است .

آیا می دانی که او می خواهد در این لحظه در مورد تو که خواننده این کتاب هستی با علی(علیه السلام) سخن بگوید ؟

تعجّب نکن !

مگر تو شیعه مولایت علی(علیه السلام) نیستی ؟

پس حق داری این مطلب را بشنوی و

ص:87

به خود افتخار کنی !

این سخن پیامبر است: «علی جان ! شیعیانِ تو در روز قیامت ، از آب کوثر سیراب خواهند شد در حالی که همه مردم تشنه باشند .

وعده من و شیعیان تو ، روز قیامت ، کنار حوض کوثر است ، آن روز شیعیان تو را به اسم می خوانند و آنها به پیش من می آیند در حالی که رویشان سفید و نورانی است ، امّا دشمنان تو در آن روز ، رویشان سیاه است ؛ همه در آتش تشنگی می سوزند و کسی نیست آنها را سیراب سازد ».(1)

نگاه کن ، اکنون فاطمه(علیها السلام) با جمعی از زنان مدینه همراه حسن و حسین(علیهما السلام) وارد اتاق می شود .

حسن و حسین(علیهما السلام) نزد پیامبر می روند و در آغوش پیامبر جای می گیرند .

علی(علیه السلام) از جا برمی خیزد و می خواهد آنها را از پیامبر جدا کند ، برای این که حال پیامبر اصلاً خوب نیست .

امّا پیامبر در حالی که عزیزان دل خود را می بوید و می بوسد ، از علی(علیه السلام) می خواهد تا بگذارد حسن و حسین(علیهما السلام) راحت باشند .

پیامبر می گوید : «علی جان! بگذار از عزیزان خودم توشه بگیرم ، به راستی که بعد از من چه سختی هایی خواهند کشید ، بار خدایا ! من این عزیزان را به تو و بندگانِ خوبت می سپارم» .(2)

لحظاتی می گذرد ...

ص:88


1- 96. فجاء الحسن والحسین علیهماالسلام یصیحان ویبکیان ، حتّی وقعا علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأراد علیّ علیه السلام أن ینحّیهما عنه ، فأفاق رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ثمّ قال : یا علیّ ، دعنی أشمّهما ویشمّانی ، وأتزوّد منهما ، ویتزوّدان منّی ، أما إنّهما سیُظلمان بعدی ویُقتلان ظلماً... : الأمالی للصدوق ص 736 ، روضة الواعظین ص 75 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ؛ فجعل یشمّهما ، قال علیّ علیه السلام : فظننت أنّهما قد غمّاه _ أی أکرباه _ فذهبت لأؤّرهما عنه ، فقال : دعهما یشمّانی وأشمّهما ، ویتزوّدا منّی وأتزوّد منهما ، فسیلقیان من بعدی زلزالاً ، وأمراً عضالاً ، فلعن اللّه من یحیفهما اللّهمّ إنّی أستودعکهما وصالح المؤنین : کشف الغمّة ج 2 ص 37 ، بحار الأنوار ج 22 ص 500.
2- 97. یا أبا الحسن ، هذه ودیعة اللّه وودیعة رسوله محمّد عندک ، فاحفظ اللّه واحفظنی فیها ، وإنّک لفاعله ، یا علیّ هذه واللّه سیّدة نساء أهل الجنّة من الأوّلین والآخرین ، هذه واللّه مریم الکبری... : بحار الأنوار ج 22 ص 484.

فاطمه(علیها السلام) کنار پیامبر نشسته است .

نگاه کن ، پیامبر دست او را در دست راست خود می گیرد و روی سینه خود می گذارد و با دست دیگر خود ، دست علی(علیه السلام) را در دست می گیرد .

پیامبر می خواهد سخنی بگوید امّا گریه به او امان نمی دهد و نمی تواند سخن بگوید .

فاطمه(علیها السلام) چون گریه پیامبر را می بیند اشکش جاری می شود و می گوید : «ای رسول خدا ، قلب من را با اشک خود به درد آوردی و دلم را سوزاندی» .

دوست خوبم! به راستی پیامبر چه چپزی می خواست بگوید که گریه به او امان نداد ؟

نگاه کن !

هنوز در یک دست پیامبر ، دست فاطمه(علیها السلام) است و در دست دیگرش دست علی(علیه السلام) .

او دست فاطمه(علیها السلام) را در دست علی(علیه السلام) قرار می دهد و می گوید : «ای علی ، فاطمه امانت خدا و امانت من است که آن را به تو می سپارم ، از تو می خواهم که از این امانت خوب محافظت کنی ، علی جان! فاطمه سیّده زنان دنیاست ، او مریم کبری است» .(1)

بعد از لحظاتی ...

پیامبر حسن و حسین و فاطمه و علی(علیه السلام) را کنار خود جمع می کند و دستان خود را که از شدّت بیماری ناتوان شده اند به سختی سوی آسمان می گیرد و

ص:89


1- 98. إنّی لهم ولمن شایعهم سلم ، وزعیم بأنّهم یدخلون الجنّة ، وعدوٌّ وحرب لمن عاداهم وظلمهم وتقدّمهم أو تأخّر عنهم وعن شیعتهم ، زعیم بأنّهم یدخلون النار ، ثمّ واللّه یا فاطمة لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی... : بحار الأنوار ج 22 ص 485.

می گوید : «بار خدایا ! من با دوستان اینها دوست هستم و با دشمنانشان دشمن می باشم» .

بعد رو به فاطمه(علیها السلام) می کند و می گوید : «ای فاطمه ، به خدا قسم ، از کسی که تو از او ناراضی باشی ، من هم ناراضی خواهم بود» .(1)

ص:90


1- 99. وقُبض قبل أن تغیب الشمس وهو ابن ثلاث وستّین سنة : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 152 ؛ مات یوم الاثنین للیلتین خلتا من شهر ربیع الأوّل حین زاغت الشمس... : تفسیر الثعلبی ج 2 ص 290 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 8 .

آیا به من اجازه ورود می دهید ؟

ساعتی بیش به غروب خورشید نمانده است ، پیامبر آماده پرواز شده است .(1)

او به فاطمه(علیها السلام) می گوید : «دخترم ، من از پیش شما می روم ، لحظه خداحافظی نزدیک است» .

صدای گریه فاطمه(علیها السلام) بلند می شود ، پیامبر با دیدن این صحنه دلش تاب نمی آورد .

آیا می توان کاری کرد تا در این آخرین لحظات فاطمه خوشحال شود ؟

پیامبر ، دخترش را نزد خود فرا می خواند و با او سخن می گوید .

نمی دانم چه می شود که ناگهان لبخند بر صورت فاطمه(علیها السلام) نقش می بندد ، نگاه کن ، او چقدر خوشحال شده است .

به راستی پیامبر چه سخنی به دخترش گفت که او این قدر خوشحال شد ؟

از فاطمه(علیها السلام) می پرسند که پیامبر به شما چه گفت ؟

او پاسخ می دهد که پیامبر به من چنین گفت : «دخترم ، تو اوّلین کسی

ص:91


1- 100. فجاءت الروایة أنّه قیل لفاطمة علیهاالسلام : ما الذی أسرّ إلیکِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فسری عنکِ به ما کنت علیه من الحزن والقلق بوفاته ؟ قالت : إنّه أخبرنی أنّنی أوّل أهل بیته لحوقاً به ، وأنّه لن تطول المدّة لی بعده حتّی أدرکه ، فسری ذلک عنّی : الإرشاد ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار ج 22 ص 470.

هستی که به من ملحق می شوی» .(1)

آری ، فاطمه(علیها السلام) اکنون می داند که بعد از پدر ، در این دنیا مدّت زیادی نمی ماند ، برای همین او این قدر خوشحال است .

دوری پیامبر برای فاطمه بسیار سخت است .

سر پیامبر در سینه علی(علیه السلام) است و فاطمه و حسن و حسین(علیهما السلام) کنار پیامبر نشسته اند .

ناگهان صدایی از بیرون خانه به گوش می رسد .

السلامُ علَیکُم یا اهلَ بَیْتِ النُّبُوَةِ

سلام بر شما ای خاندان رسالت ، آیا اجازه هست داخل شوم ؟

این کیست که در این لحظات می خواهد به دیدار پیامبر بیاید ؟

فاطمه(علیها السلام) برمی خیزد و به بیرون اتاق می رود ، مرد عربی را می بیند که با نهایت احترام ، کنار درِ خانه ایستاده است .

فاطمه(علیها السلام) به او می گوید : «خدا به تو خیر دهد ، تو به دیدار پیامبر آمده ای امّا حال پیامبر خوب نیست» .

فاطمه(علیها السلام) در را می بندد و به داخل اتاق می رود .(2)

بعد از لحظاتی ، بار دیگر صدای همان مرد می آید که اجازه می خواهد تا وارد خانه شود .

این بار نیز فاطمه(علیها السلام) می رود و همان جواب را به او می دهد .

به راستی این مرد عرب کیست و چه می خواهد ؟

بعد از لحظاتی ، برای بار سوم صدای آن مرد عرب به گوش می رسد .

امّا این بار او قدری بلندتر سخن گفت به گونه ای که صدای او به گوش پیامبر

ص:92


1- 101. فوقف بالباب شبه أعرابی ، ثمّ قال : السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة ومعدن الرسالة ومختلف الملائکة ، أدخل ؟ فقالت عائشة لفاطمة : أجیبی الرجل ، فقالت فاطمة : آجرک اللّه فی ممشاک یا عبد اللّه ، إنّ رسول اللّه مشغول بنفسه... : مجمع الزوائد ج 9 ص 29 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 62.
2- 102. فسمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم صوت ملک الموت فقال : یا فاطمة مَن بالباب ؟ فقالت یارسول اللّه ، إنّ رجلاً بالباب یستأذن فی الدخول فأجبناه مرّة بعد أُخری... فقال لها النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم : یا فاطمة ، أتدرین مَن بالباب ؟ هذا هادم اللذّات... هذا ملک الموت... ادخل یرحمک اللّه یا ملک الموت... : نفس المصدرین السابقین.

رسید .

پیامبر او را می شناسد ، رو به دخترش می کند و می گوید :

__ دخترم ، چه کسی برای وارد شدن اجازه می گیرد ؟

__ مرد عربی است که برای سومین بار به اینجا آمده است و می خواهد شما را ببیند .

__ دخترم ، آیا می دانی او کیست ؟ او عزرائیل است ، او تا به حال برای ورود به هیچ خانه ای غیر از این خانه ، اجازه نگرفته است .

آنگاه پیامبر به صدای بلند می گوید : «داخل شو» .(1)

عزرائیل وارد خانه می شود و خدمت پیامبر و بقیّه اهل خانه سلام می کند .

پیامبر جواب سلام او را داده و به او می گوید :

__ ای عزرائیل ، برای دیدن من آمدی یا برای قبض روح من ؟

__ هم برای دیدن تو و هم برای قبض روح تو ، امّا خداوند به من دستور داده است که تا تو اجازه ندهی ، تو را قبض روح نکنم ، اکنون اختیار با خودت است اگر اجازه ندهی من برمی گردم .

__ پس دوست من جبرئیل کجاست ؟ چرا او نیامده است ؟

__ وقتی من از آسمان پایین می آمدم او را دیدم .(2)

لحظه ای نمی گذرد که جبرئیل نازل می شود و پس از سلام کنار پیامبر می نشیند .

اگر خوب نگاه کنی فرشته ای را می بینی که همراه با هزاران فرشته به اینجا آمده اند .

آیا او را می شناسی ؟

نام او اسماعیل است ، یکی از بزرگترین فرشتگان می باشد و اوّلین باری

ص:93


1- 103. جئتنی زائراً أم قابضاً ؟ قال : جئتک زائراً وقابضاً ، وأمرنی اللّه عزّ وجلّ ألاّ أدخل علیک إلاّ بإذنک ، ولا أقبض روحک إلاّ بإذنک... فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : یا ملک الموت ، أین خلّفت حبیبی جبرئیل ؟ قال : خلّفته فی سماء الدنیا... : نفس المصدرین السابقین.
2- 104. هبط جبرئیل وملک الموت ومعهما ملک یقال له إسماعیل ، فی الهواء علی سبعین ألف ملک ، فسبقهم جبرئیل علیه السلام فقال : یا أحمد ، إنّ اللّه عزّ وجلّ أرسلنی إلیک إکراماً لک وتفضیلاً لک وخاصّةً ، یسألک عمّا هو أعلم به منک... : الأمالی للصدوق ص 349 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 259 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 507.

است که به زمین نازل می شود ، او در آسمان ، رئیس هفتاد هزار فرشته است .

اکنون او با هفتاد هزار فرشته برای استقبال از پیامبر به زمین آمده است ، خداوند می خواهد روح پیامبر را با احترام خاصّی به آسمان ها ببرد .(1)

فرشتگان به پیامبر نگاهی می کنند و می گویند : «همه درهای آسمان باز شده است و تمامی فرشتگان به صف ایستاده اند و آماده اند تا از تو استقبال نمایند» .

پیامبر حمد و ستایش خدا را به جا می آورد و رو به جبرئیل می کند و می گوید : «در این لحظه ، مرا بشارت و مژده ای بده» .

جبرئیل در جواب می گوید : «به افتخار شما ، همه درهای بهشت باز شده اند» .

پیامبر بار دیگر حمد خدا را به جا می آورد و به جبرئیل می گوید : «مرا بشارت دیگری بده» .

جبرئیل پاسخ می دهد : «در روز قیامت تو اوّلین کسی خواهی بود که شفاعت امّت خود را خواهی کرد و تو اوّل کسی خواهی بود که وارد بهشت خواهی شد و امّت تو اوّلین امّتی خواهند بود که به بهشت خواهند رفت» .(2)

اکنون پیامبر آماده پرواز است پس رو به علی(علیه السلام) می کند و از او می خواهد تا بعد از مرگ ، بدن او را غسل دهد و او را کفن نماید .(3)

ص:94


1- 105. فبشّرنی یا جبرئیل ، قال : أنت أوّل شافع وأوّل مشفّع یوم القیامة ، قال : لوجه ربّی الحمد... أبشر یا حبیب اللّه ، فإنّ اللّه عزّ وجلّ یقول : قد حرمت الجنّة علی جمیع الأنبیاء والأُمم حتّی تدخلها أنت وأُمّتک ، قال : الآن طابت نفسی ، اُدن یا ملک الموت ، فانته إلی ما أُمرت به... : مجمع الزوائد ج 9 ص 30 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 63.
2- 106. ثمّ التفت إلی علیّ علیه السلام فقال : یا علیّ ، لا یلی غُسلی وتکفینی غیرک ، فقال له علیّ : یارسول اللّه ، من یناولنی الماء ، فإنّک رجل ثقیل لا أستطیع أن أقلّبک ؟ فقال له : إنّ جبرئیل معک... : کفایة الأثر ص 125 ، بحار الأنوار ج 22 ص 536.
3- 107. لمّا حضرت النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة ، نزل جبرئیل علیه السلام فقال له : یا رسول اللّه ، هل لک فی الرجوع إلی الدنیا ؟ فقال : لا ، قد بلّغت رسالات ربّی ، فأعادها علیه ، فقال : لا ، بل الرفیق الأعلی... : کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 163 ، الأمالی للمفید ص 53 ، بحار الأنوار ج 22 ص 475.

پرواز به اوج آسمان ها

لحظه غروب روز دوشنبه فرا می رسد ، دیگر روح پیامبر آماده پرواز است .

اکنون جبرئیل رو به پیامبر می کند و می گوید : «ای رسول خدا ، آیا می خواهید در این دنیا بمانید؟» .

پیامبر در جواب می فرماید : «نه ، من وظیفه پیامبری خود را به اتمام رساندم و اکنون می خواهم به اوج آسمانها ، به سوی بهشت بروم» .(1)

آری ، پیامبر دیدار خدا را بر زندگی این دنیا ترجیح می دهد و آماده پرواز به اوج آسمان ها می شود .

او می خواهد از این قفس دنیا آزاد شود.

جبرئیل به پیامبر خطاب می کند : «خداوند مشتاق دیدار توست» .

آری ، چه افتخاری بالاتر از این که خدا در اشتیاق کسی است که در همه مدّتِ زندگی خود برای سعادت مردم تلاش کرد.

اکنون لحظه وصال نزدیک است !

همان لحظه ای که پیامبر سال های سال در انتظارش بود.

ص:95


1- 108. قالت فاطمة علیهاالسلام للنبیّ صلی الله علیه و آله وسلم وهو فی سکرات الموت : یا أبة ، أنا لا أصبر عنک ساعة من الدنیا ، فأین المیعاد غداً ؟ قال : أما إنّکِ أوّل أهلی لحوقاً بی... ترینی فی مقام الشفاعة ، وأنا أشفع لأُمّتی... : کشف الغمّة ج 2 ص 119 ، بحار الأنوار ج 22 ص 535.

فاطمه(علیها السلام) رو به پیامبر می کند و می گوید : «پدر جان ، من بعد از امروز ، شما را کجا ببینم ؟» .

به راستی پیامبر در جواب دخترش چه خواهد گفت؟ او اکنون می خواهد با سخن خود آرامش را به فاطمه(علیها السلام) هدیه کند.

پیامبر در جواب می گوید : «تو زودتر از همه به من ملحق می شوی و می توانی مرا در مقام شفاعت بیابی، آن روزی که از برای امّت خود شفاعت می کنم ، تو می توانی مرا کنار حوض کوثر بیابی» .(1)

پیامبر رو به عزرائیل می کند و به او دستور می دهد تا او را قبض روح کند .

دوست خوبم !

آیا می دانید آخرین کلام پیامبر چه بود ؟

«علی جان! سر مرا در آغوش بگیر که امرِ خدا آمد».(2)

آری ، پیامبر در حالی که سرش در آغوش علی(علیه السلام) است روحش پر می کشد و به سوی آسمان ها می رود .

بوی خوشی تمام فضا را در برمی گیرد و چشمان پیامبر برای همیشه بسته می شود .(3)

آری ، دیگر روزگارِ عزّت خاندان پیامبر تمام شد .

صدای گریه فاطمه(علیها السلام) بلند می شود ...

پایان.

ص:96


1- 109. فلمّا قرب خروج نفسه قال له : ضع یا علیّ رأسی فی حجرک ، فقد جاء أمر اللّه تعالی... : بحار الأنوار ج 22 ص 470.
2- 110. جعل علیّ یقول : بأبی أنت وأُمّی ، طبت حیّاً ومیّتاً ! قال : وسطعت ریح طیّبة لم یجدوا مثلها قطّ... : مجمع الزوائد ج 9 ص 36 ، کنز العمّال ج 7 ص 255 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 280 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 571 ، سبیل الهدی والرشاد ج 12 ص 322.
3- 111. وصاحت فاطمة علیهاالسلام ، وصاح المسلمون ، ویضعون التراب علی رؤسهم :إعلام الوری ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار ج 22 ص 528.

پی نوشت ها

(1) سألت إبراهیم بن جعفر عن قول زینب ابنة الحارث : قتلت أبی ؟ قال : قُتل یوم خیبر أبوها الحارث وعمّها یسار ، وکان أجبن الناس ، وکان الحارث أشجع الیهود... : إمتاع الأسماع ج 13 ص 350 ؛ ثمّ إنّ زینب بنت الحارث الیهودیة أُخت مرحب ، ذبحت عنزاً لها وطبختها وسمّتها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 ؛ أهدت زینب بنت الحارث الیهودیة... شاةً مصلیّةً وسمّته فیها : المعجم الکبیر ج 2 ص 35 ، کنز العمّال ج 7 ص 271 ، التنبیه والإشراف ص 223 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 239 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 398 ؛ أهدت زینب بنت الحارث الیهودیة... شاةً مصلیّةً وسمّتها : تاریخ الإسلام ج 2 ص 437.

(2) فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : لأعطینّ الرایة غداً رجلاً لیس بفرّار ، یحبّه اللّه ورسوله ، ویحبّ اللّه ورسوله ، لا یرجع حتّی یفتح اللّه علیه : الخصال ص 555 ، شرح الأخبار ج 2 ص 192 ، الإرشاد ج 1 ص 64 ، الاحتجاج ج 2 ص 64 ، بحار الأنوار ج 21 ص 3 ، الغدیر ج 3 ص 22 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح البخاری ج 4 ص 207 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، فضائل الصحابة للنسائی ص 16 ، فتح الباری ج 6 ص 90 ، عمدة القاری ج 14 ص 213 ، السنن الکبری ج 5 ص 46 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 36 ، کنز العمّال ج 10 ص 467 ، التاریخ الکبیر للبخاری ج 2 ص 115 ، الکامل لابن عدی ج 5 ص 52 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 5 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 353.

(3) فقال علیّ علیه السلام :أنا الذی سمّتنی أُمّی حیدرة/ کلیث غاباتٍ کریه المنظرة/ وضرب رأس مرحب فقتله... : نیل الأوطار ج 8 ص 87 ، روضه الواعظین ص 130 ، مقاتل الطالبین ص 14 ، شرح الأخبار للقاضی النعمان ص 149 ، الإرشاد ج 1 ص 127 ، الأمالی للطوسی ص 4 ، الخرائج والجرائح ج 1 ص 218 ، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 305 ، بحار الأنوار ج 21 ص 4 ، 9 ، 15 ، 18 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 39 ، السنن الکبری ج 9 ص 131 ، فتح الباری ج 7 ص 376 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 382 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 18 ، الاستیعاب ج 2 ص 787 ، شرح نهج البلاغة ج 19 ص 127 ، کنز العمّال ج 10 ص 467 ، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 50 ، تفسیر البغوی ج 4 ص 195 ، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 312 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 112 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 16 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 301 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 220 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص 409 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 213 ، المناقب للخوارزمی ص 37 ، کشف الغمّة ج 1 ص 214 ، ینابیع المودّة ج 1 ص 155.

ص:97

(4) وقد سألت : أیّ عضوٍ من الشاة أحبّ إلی رسول اللّه ؟ فقیل لها : الذراع... : بحار الأنوار ج 21 ص 6 ، فتح الباری ج 7 ص 381 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 303 ، التنبیه والإشراف ص 233 ، السیرة النبویّة لابن هشام ج 3 ص 800.

(5) فأکثرت فیها السمّ ، وسمت سائر الشاة ، ثمّ جاءت بها... : تخریج الأحادیث والآثار للزیعلی ج 1 ص 70 ، تفسیر مجمع البیان ج 9 ص 204 ، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 52 ، تفسیر البغوی ج 4 ص 197.

(6) صلّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم المغرب وانصرف إلی منزله ، وجد زینب جالسة عند رحله ، فیسأل عنها ، فقالت : أبا القاسم ، هدیة أهدیتها لک. وکان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یأکل الهدیة ولا یأکل الصدقة ، فأمر صلّی اللّه علیه وسلّم بالهدیة فقُبضت منها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 و ج 13 ص 349.

(7) عن النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم أنّه قال : لو دُعیت إلی کراعٍ أو إلی ذراعٍ لأجبت ، ولو أُهدی إلیَّ ذراع لقبلت : مسند أحمد ج 2 ص 479 ، صحیح البخاری ج 6 ص 144 ، السنن الکبری ج 7 ص 273 ، عمدة القاری ج 13 ص 128 ، تحفة الأحوذی ج 4 ص 473 ، المصنّف لابن أبی شیبة ج 5 ص 232 ، معرفه السنن والآثار للبیهقی ج 5 ص 408 ، نظم درر السمطین ص 61 ، فیض القدیر ج 5 ص 399 ، تفسیر القرطبی ج 19 ص 68 ، الکامل لابن عدی ج 5 ص 299.

(8) فقُبضت منها ووُضِعت بین یدیه ، ثمّ قال لأصحابه وهم حضور أو من حضر منهم : اُدنوا فتعشّوا ، فدنوا فمدّوا أیدیهم ، وتناول رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الذراع ، وتناول بشر بن البَرَاء عظماً ، فانتهش رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم منها نهشاً ، وانتهش بشر... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 316 ، وراجع : بحار الأنوار ج 21 ص 7 ، مجمع الزوائد ج 6 ص 153 الطبقات الکبری ج 2 ص 202 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 398.

(9) فلم یرم بشر من مکانه حتّی عاد لونه کالطیلسان ، وماطله وجعه سنة ، لا یتحوّل إلاّ ما حوّل ، ثمّ مات منه ، وقال بعضهم : لم یرم مکانه حتّی مات... : الطبقات الکبری ج 2 ص 202 ، تخریج الأحادیث والآثار ج 1 ص 73 ، تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 254 ، إمتاع الأسماع ج 1 ص 316.

(10) واحتجم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم علی کاهله من أجل الذی أکل من الشاة ، حجمه أبو هند مولی بنی بیاضة بالقرن والشفرة... : سنن الدارمی¨ ج 1 ص 33 و ج 2 ص 369 ، السنن الکبری ج 8 ص 46 ، عمدة القاری ج 12 ص 103 ، الإصابة ج 7 ص 363 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 238 ، إمتاع الأسماع ج 13 ص 346 .

(11) فی روایة ابن عبّاس أنّه صلی الله علیه و آله وسلم دفعها إلی أولیاء بشر بن البراء بن معرور ، وکان أکل منها فمات بها ، فقتلوها... : إمتاع الأسماع ج 1 ص 317 .

ص:98

(12) إنّ یهودیة أتت النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم بشاة مسمومة فأکل منها... فما زلت أعرفها فی لهوات رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... : صحیح البخاری ج 3 ص 141 ، صحیح مسلم ج 7 ص 15 ، السنن الکبری ج 10 ص 11 ؛ وعن ابن عبّاس : إن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم مات من اللّحم الذی کانت الیهودیة سمّته ، فانقطع أبهره من السمّ علی رأس السنة... : مجمع الزوائد ج 9 ص 35 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 163.

(13) أیّها الناس ، اسمعوا قولی واعقلوه ، فإنّی لا أدری ، لعلّی لا ألقاکم بعد عامی هذا... : جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 100 ، تفسیر القمّی ج 1 ص 171 ، التفسیر الصافی ج 2 ص 67 ، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 655 ، تفسیر الآلوسی ج 6 ص 197 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 402 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 302 ، تاریخ ابن خلدون ج 2 ص 58.

(14) سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول یوم غدیر خم وهو آخذ بید علیّ علیه السلام : ألستُ أولی بالمؤنین من أنفسهم ؟ قالوا : بلی ، قال : فمن کنت مولاه فهذا علیّ مولاه ، اللّهمّ والِ من والاه وعادِ من عاداه ، وانصر من نصره واخذل من خذله : معانی الأخبار ص 67 ، شرح الأخبار ج 1 ص 99 ، دلائل الإمامة ص 18 ، و راجع : تفسیر العیّاشی¨ ج 1 ص 329 ، الأمالی للطوسی ص 255 ، المزار لابن المشهدی ص 271 ، إقبال الأعمال ج 2 ص 244 ، مسند أحمد ج 1 ص 119 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 104 ، السنن الکبری ج 5 ص 134 ، مسند أبی یعلی ج 1 ص 429 ، المعجم الأوسط ج 2 ص 275 ، کنز العمّال ج 5 ص 290 ، تفسیر الآلوسی ج 6 ص 194 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 205 و 217 و 218 ، أُسد الغابة ج 4 ص 28 ، أنساب الأشراف ص 108 ، تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 112 ، تاریخ الإسلام ج 3 ص 631 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 229.

(15) مائده : 3 .

(16) نعی إلینا حبیبنا ونبیّنا صلی الله علیه و آله وسلم نفسه ، بأبی وأُمّی ونفسی له الفداء قبل موته بشهر ، فلمّا دنا الفراق جمعنا فی بیتٍ ، فنظر إلینا فدمعت عیناه ، ثمّ قال : مرحباً بکم ، حیّاکم اللّه ، حفظکم اللّه... أن لا تعلوا علی اللّه فی عباده وبلاده... : الأمالی للطوسی ص 207 ، بحار الأنوار ج 22 ص 455 ، وراجع : تاریخ الطبری ج 2 ص 435 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 485.

(17) قلنا : فمن یغسلک ؟ قال : أخی وأهل بیتی الأدنی فالأدنی... : الأمالی للطوسی ص 207 ، بحار الأنوار ج 22 ص 455.

(18) یا ابن أبی طالب ، إذا رأیت روحی قد فارقت جسدی ، فاغسلنی ...وکفّنی... ثمّ جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل فی جنودٍ من الملائکة لا یحصی عددهم إلاّ اللّه عزّ وجلّ ، ثمّ الحافّون بالعرش ، ثمّ سکّان أهل السماء ، فسماء... : الأمالی للصدوق ص 732 ، روضة الواعظین ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 507.

(19) إنّ جبرئیل أتانی من عند اللّه برسالة ، وأمرنی أن أبعث بها إلیکم مع أمینی علیّ بن أبی طالب... ألا من ادّعی إلی غیر أبیه فقد برئ اللّه منه ، ألا من توالی إلی غیر موالیه فقد برئ اللّه منه... : بحار الأنوار ج 22 ص 489.

ص:99

(20) اخرج یا أبا الحسن فنادِ بالناس : الصلاة جامعة ، واصعد منبری وقم دون مقامی بمرقاة ، وقل للناس : ألا من عقّ والدیه فلعنة اللّه علیه ، ألا من أبق من موالیه فلعنة اللّه علیه ، ألا من ظلم أجیراً أجرته فلعنة اللّه علیه... : بحار الأنوار ج 40 ص 45 ، جامع أحادیث الشیعة ج 19 ص 18 ، وراجع : مستدرک الوسائل ج 14 ص 30.

(21) فخرجتُ فنادیت فی الناس کما أمرنی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم ، فقال لی عمر بن الخطّاب : هل لِما نادیت به من تفسیر ؟ فقلت : اللّه ورسوله أعلم ، قال : فقام عمر وجماعة من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فدخلوا علیه ، فقال عمر : یا رسول اللّه ، هل لما نادی علیّ من تفسیر ؟ قال : نعم ، أمرته أن ینادی : ألا من ظَلم أجیراً أجره فعلیه لعنه اللّه ، واللّه یقول : «قُل لاَّ أَسْ_ٔلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» ، فمن ظلمنا فعلیه لعنة اللّه ، وأمرته أن ینادی : من توالی غیر موالیه فعلیه لعنة اللّه ، واللّه یقول : «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» ، ومن کنت مولاه فعلیّ مولاه ، فمن توالی غیر علیّ فعلیه لعنة اللّه ، وأمرته أن ینادی : من سبّ أبویه فعلیه لعنة اللّه ، وأنا أُشهد اللّه وأُشهدکم أنّی وعلیّاً أبوا المؤنین ، فمن سبّ أحدنا فعلیه لعنة اللّه... : بحار الأنوار ج 22 ص 89 .

(22) ثمّ خطب خطبةً وجلت منها القلوب وبکت منها العیون ، ثمّ قال : أیّها الناس ، أیّ نبیّ کنت لکم ؟ قالوا : جزاک اللّه من نبیّ خیراً ، کنت لنا کالأب الرحیم ، وکالأخ الناصح الشفیق ، أدّیت رسالات اللّه عزّ وجلّ وأبلغتنا وحیه ، ودعوت إلی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة ، فجزاک اللّه عنّا أفضل ما جازی نبیّاً عن أُمّته... : مجمع الزوائد ج 9 ص 27 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 59 ، وراجع : الأمالی للصدوق ص 734 ، روضة الواعظین ص 73 ، مستدرک الوسائل ج 18 ص 278 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 202 ، بحار الأنوار ج 22 ص 508 ، جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 249.

(23) معاشر المسلمین ، أناشدکم باللّه وبحقّی علیکم ، مَن کانت له قِبلی مظلمة ، فلیقم فلیقتصّ منّی قبل القصاص فی القیامة... : نفس المصادر السابقة.

(24) ومَن کان له علیَّ دین فلیخبرنی به ، فقام رجل فقال : یا رسول اللّه ، إنّ لی عندک عدة ، إنّی تزوّجت فوعدتنی أن تعطینی ثلاثة أواقی ، فقال : انحلها یا فضل... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 22 ص 472 ، إعلام الوری ج 1 ص 264.

(25) فقام من بین المسلمین شیخ کبیر یقال له عُکّاشة ، فتخطّی المسلمین حتّی وقف بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فقال : فداک أبی وأُمّی ، لولا أنّک نشدتنا باللّه مرّة بعد أُخری ما کنت بالذی أتقدّم علی شیءٍ من هذا ، کنت معک فی غزاة ، فلما فتح اللّه عزّ وجلّ علینا ونصر نبیّه صلّی اللّه علیه وسلّم وکان فی الانصراف ، حاذت ناقتی ناقتک ، فنزلت عن الناقة ودنوت منک لأقبّل فخذک فرفعت القضیب فضربت خاصرتی ، ولا أدری أکان عمداً منک أم أردت ضرب الناقة ، فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : أُعیذک بجلال اللّه أن یتعمّدک رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بالضرب ، یا بلال ، انطلق إلی بیت فاطمة فائتنی بالقضیب الممشوق. فخرج بلال من المسجد ویده علی

ص:100

أُمّ رأسه وهو ینادی : هذا رسول صلی الله علیه و آله وسلم یعطی القصاص من نفسه ، فقرع الباب علی فاطمة فقال : یابنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، ناولینی القضیب الممشوق ، فقالت له فاطمة : یا بلال ، وما یصنع أبی بالقضیب ولیس هذا یوم حجّ ولا یوم غزاة ؟ فقال : یا فاطمة ، ما أغفلک عمّا فیه ؟ أبوک رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یودّع الناس ویفارق الدنیا ویعطی القصاص من نفسه... فداک أبی وأُمّی ، ومَن تطیب نفسه أن یقتصّ منک ؟ فقال له النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم : إمّا أن تضرب وإمّا أن تعفو ، قال : قد عفوت عنک یا رسول اللّه رجاء أن یعفو اللّه عنّی فی یوم القیامة ، فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : مَن سرّه أن ینظر إلی رفیقی فی الجنّة فلینظر إلی هذا الشیخ ، فقام المسلمون فجمعوا یقبّلون ما بین عینی عُکّاشة ویقولون : طوباک طوباک ، نلت درجات العلا ومرافقة النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم... : مجمع الزوائد ج 9 ص 27 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 59 ، وراجع : الأمالی للصدوق ص 734 ، روضة الواعظین ص 73 ، مستدرک الوسائل ج 18 ص 278 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 202 ، بحار الأنوار ج 22 ص 508 ، جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 249.

(26) فلمّا کان من الغد دعا أُسامه بن زید فقال : سر إلی موضع مقتل أبیک ، وأوطئهم الخیل ، فقد ولّیتک هذا الجیش... فخرج وعسکر بالجُرف ، فلم یبق أحد من وجوه المهاجرین والأنصار إلاّ انتدب فی تلک الغزاة... : الطبقات الکبری ج 2 ص 190 ، بحار الأنوار ج 21 ص 410 ، وراجع فتح الباری ج 8 ص 115 ، عمدة القاری ج 18 ص 76 ، تاریخ الإسلام ج 2 ص 713 ، أعیان الشیعة ج 4 ص 123.

(27) الجُرف _ بالضمّ ثمّ السکون _ : موضع علی ثلاثة أمیال من المدینة نحو الشام : معجم البلدان ج 2 ص 128 .

(28) ثمّ إنّه عقد لأُسامة بن زید بن حارثة الإمرة ، وأمره وندبه أن یخرج بجمهور الأُمّة إلی حیث أُصیب أبوه من بلاد الروم ، واجتمع رأیه علی إخراج جماعة من متقدّمی المهاجرین والأنصار فی معسکره ؛ حتّی لا یبقی فی المدینة عند وفاته من یختلف فی الرئاسة ویطمع فی التقدّم علی الناس بالإمارة... : بحار الأنوار ج 22 ص 466 ، أعیان الشیعة ص 292 ؛ أراد أن یصفوا الأمر لعلیّ صلوات اللّه علیه ، وألاّ یعارض أحد فیه... : شرح الأخبار ج 1 ص 320.

(29) ودخلت علیه فی مرضه أُمّ بشر بنت البراء بن معرور ، فقالت : یا رسول اللّه ، ما وجدت مثل هذه الحمّی التی علیک علی أحد ! فقال صلّی اللّه علیه وسلّم : وما کان اللّه تعالی لیسلّطها علی رسوله ، إنّها همزة من الشیطان ، ولکنّها من الأکلة التی أکلت أنا وابنک بخیبر من الشاة ، کان یصیبنی منها عداد مرّة ، فکان هذا أوان انقطاع أبهَری... : إمتاع الأسماع ج 14 ص 437 ؛ فقال فی مرضه : ما زلت من الأکلة التی أکلت... فهذا أوان انقطاع أبهَری من السمّ : صحیح البخاری ج 5 ص 137 ، سنن الدارمی ج 1 ص 33 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 58 ، السنن الکبری ج 10 ص 11 ، فتح الباری ج 8 ص 99 ، عمدة القاری ج 18 ص 60 ، تغلیق التعلیق ج 4 ص 162 ، فیض القدیر ج 5 ص 572 ، تفسیر الرازی ج 3 ص 178 ، تفسیر البحر المحیط ج 1 ص 469 ، تفسیر ابن کثیر ج

ص:101

1 ص 128 ، میزان الاعتدال ج 2 ص 156.

(30) وإن هو لم یقدر علی الخروج أمر علیّ بن أبی طالب علیه السلام فصلّی بالناس... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.

(31) فرجع القوم إلی المعسکر الأوّل وأقاموا بها ، وبعثوا رسولاً یتعرّف لهم أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأتی الرسول إلی عائشه فسألها عن ذلک سرّاً ، فقالت : امضِ إلی أبی وعمر ومن معهما ، قل لهما : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قد ثقل ، فلا یبرحنّ أحد منکم ، وأنا أعلمکم بالخبر وقتاً بعد وقت . اشتدّت علّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فدعت عائشه صهیباً فقالت : امضِ إلی أبی بکر واعلمه أنّ محمّداً فی حالٍ لا یُرجی ، فهلمّ إلینا... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.

(32) فوثب من مضجعه فی جوف اللیل ، فقالت عائشة : أین بأبی وأُمّی أی رسول اللّه ؟ قال : أُمرت أن استغفر لأهل البقیع ، فخرج... حتّی جاء البقیع ، فاستغفر لهم طویلاً... : إمتاع الأسماع ج 2 ص 128.

(33) أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع بعضها بعضاً ، یتبع آخرها أوّلها ، الآخرة شرّ من الأُولی !... : مسند أحمد ج 3 ص 488 ، وفیه «یرکب بعضها بعضاً» بدل «یتبع آخرها أوّلها» ، سنن الدارمی ج 1 ص 36 ، المستدرک ج 3 ص 56 ، المعجم الکبیر ج 22 ص 347 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 218 ، وراجع : الإرشاد ج 1 ص 181 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 21 ص 409 و ج 22 ص 466 و 472.

(34) وأقبل علی أمیر المؤنین علیه السلام فقال : إنّ جبرئیل کان یعرض علیَّ القرآن کلّ سنة مرّة ، وقد عرضه علیَّ العام مرّتین ، ولا أراه إلاّ لحضور أجلی . ثمّ قال : یا علیَّ ، إنّی خُیّرت بین خزائن الدنیا والخلود فیها ، أو الجنّة ، فاخترتُ لقاء ربّی والجنّة... : الإرشاد ج 1 ص 181 ، بحار الأنوار ج 22 ص 466.

(35) فلمّا کان یوم الأربعاء ، بدأ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فحُمّ وصُدِع... : الطبقات الکبری ج 2 ص 189 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص 713.

(36) إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم لمّا ثقل فی مرضه ، دعا علیّاً فوضع رأسه فی حجره ، وأُغمی علیه ، وحضرت الصلاة فأُؤِن بها ، فخرجت عائشة فقالت : یا عمر ، اخرج فصلّ بالناس ، فقال : أبوک أولی بها ، فقالت : صدقت ، ولکنّه رجل لیّن ، وأکره أن یواثبه القوم ، فصلّ أنت ، فقال لها عمر : بل یصلّی هو ، وأنا أکفیه إن وثب واثب أو تحرّک متحرّک ، مع أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله وسلم مغمیً علیه لا أراه یفیق منها ، والرجل مشغول به لا یقدر أن یفارقه _ یرید علیّاً _ فبادره بالصلاة قبل أن یفیق ، فإنّه إن أفاق خفت أن یأمر علیّاً بالصلاة... فخرج أبو بکر لیصلّی بالناس ، فأنکر القوم ذلک ، ثمّ ظنّوا أنّه بأمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فلم یکبّر حتّی أفاق... : بحار الأنوار ج 22 ص 485 ، غایة المرام ج 3 ص 35.

(37) فقام صلی الله علیه و آله وسلم ، وإنّه لا یستقلّ علی الأرض من الضعف ، فأخذ بید علیّ بن أبی طالب والفضل بن العبّاس ، فاعتمد علیهما ورجلاه ی

ص:102

خطّان الأرض من الضعف ، فلمّا خرج إلی المسجد ، وجد أبا بکر قد سبق إلی المحراب ، فأومأ إلیه بیده أن تأخّر عنه ، فتأخّر أبو بکر ، وقام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مقامه فکبّر ، وابتدأ الصلاة التی کان ابتدأها أبو بکر ، ولم یبن علی ما مضی من فعاله... : بحار الأنوار ج 22 ص 467.

(38) ثمّ قال صلی الله علیه و آله وسلم : ألم آمر أن تنفذوا جیش أُسامة ؟ فقالوا : بلی یا رسول اللّه ، قال : فلم تأخّرتم عن أمری ؟ قال أبو بکر : إنّی کنت قد خرجت ثمّ رجعت لأجدّد بک عهداً ، وقال عمر : یا رسول اللّه ، إنّی لم أخرج لأنّنی لم أحبّ أن أسأل عنک الرکب ! فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : نفّذوا جیش أُسامة ، نفّذوا جیش أُسامة... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 .

(39) وهمّ أبو بکر بالرجوع إلی أُسامة واللحوق به ، فمنعه عمر : تثبیت الإمامة ص 19 ، کتاب الأربعین للماحوزی ص 255.

(40) أمرنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أن أرسل إلی علیّ وفاطمة والحسن والحسین... : الأمالی للطوسی ص 263 ، بحار الأنوار ج 35 ص 209.

(41) اعتنق علیّاً بیمینه والحسن بشماله والحسین علی بطنه... اللّهمّ إنّ هؤاء أهلی وعترتی ، فأذهب عنهم الرجس... : تاریخ دمشق ج 14 ص 143 ، الأمالی للطوسی ص 263 ، بحار الأنوار ج 35 ص 209.

(42) أحزاب : 33 .

(43) ثمّ دخل بیته ، وکان إذا ذاک فی بیت أُمّ سلمة رضی اللّه عنها ، فأقام به یوماً أو یومین ، فجاءت عائشة إلیها تسألها أن تنقله إلی بیتها لتتولّی تعلیله ، وسألت أزواج النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فی ذلک فأذنّ لها ، فانتقل إلی البیت الذی أسکنه عائشة ، واستمرّ به المرض فیه أیّاماً ، وثقل... : بحار الأنوار ج 22 ص 467 ؛ فلم یلبث إلاّ یسیراً حتّی جیء به محمولاً فیکساء ، فدخل وبعث إلی النساء ، فقال : إنّی قد اشتکیت ، وإنّی لا أستطیع أن أدور بینکنّ... : مسند أحمد ج 6 ص 219 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 31 ، السیرة النبویّة ج 5 ص 262.

(44) إنّ عائشة دعت أباها فأعرض عنه ، ودعت حفصة أباها فأعرض عنها ، ودعت أُمّ سلمة علیّاً فناجه طویلاً : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، بحار الأنوار ج 22 ص 521.

(45) إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی ذلک المرض کان یقول : ادعوا لی حبیبی ، فجعل یُدعی له رجل بعد رجل ، فیعرض عنه... فلمّا دخل ، فتح رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم عینیه وتهلّل وجهه ، ثمّ قال : إلیَّ یا علیّ ، إلیَّ یا علیّ ، فما زال یدنیه حتّی أخذه بیده وأجلسه عند رأسه... : الأمالی للطوسی ص 736 ، روضة الواعظین ص 75 ؛ قال... لمّا حضره الموت : ادعوا لی حبیبی ، فدعوت له أبا بکر ، فنظر إلیه ، ثمّ وضع رأسه ثمّ قال : ادعوا لی حبیبی ، فدعوا له عمر ، فلمّا نظر إلیه قال : ادعوا لی حبیبی ، فقلت : ویلکم ادعوا له علیّ بن

ص:103

أبیطالب ، فواللّه ما یرید غیره . فلمّا رآه أفرج الثوب الذی کان علیه... : شرح الأخبار ج 1ص 147 ، الأمالی للطوسی ص 332 ، تاریخ دمشق ج 42 ص 393 ، بشارة المصطفی ص 373 ، المناقب للخوارزمی ص 68 ، کشف الغمّة ج 1 ص 100 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 163.

(46) فخرجنا من البیت لمّا عرفنا أنّ له إلیه حاجة ، فأکبّ علیه علیّ علیه السلام... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، بحار الأنوار ج 22 ص 473.

(47) لمّا حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة دعانی ، فلمّا دخلت علیه قال لی : یا علیّ ، أنت وصیّی وخلیفتی... ثمّ أدنانی فأسرّ إلیّ ألف باب من العلم ، کلّ باب یفتح ألف باب... : الخصال ص 652 ، الفصول المهمّة فی أُصول الائمّة ج 1 ص 571 ، بحار الأنوار ج 22 ص 463 ؛ فدخل ، فوَلَّیا وجوههما إلی الحائط وردّا علیهما ثوباً ، فأسرّ إلیه ، والناس مُحتوِشون وراء الباب ، فخرج علیّ علیه السلام فقال له رجل من الناس : أسرّ إلیک نبیّ اللّه شیئاً ؟ قال : نعم ، أسرّ إلیَّ ألف باب فی کلّ باب ألف باب ، فقال : وعیته ؟ قال : نعم وعقلته... : الخصال ص 643 ، بحار الأنوار ج 22 ص 462 ؛ قال : ادعوا لی خلیلی ، أو قال : حبیبی ، فرجونا أن تکونا أنتما هما ، فجاء أمیر المؤنین وألزق رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم صدره بصدره ، وأومأ إلی أُذنه ، فحدّثه بألف حدیث ، لکلّ حدیث ألف باب... : بصائر الدرجات ص 334 ، بحار الأنوار ج 22 ص 462 ، وراجع : الکامل لابن عدی ج 2 ص 450 ، تاریخ دمشق ج 43 ص 385 ، سیر أعلام النبلاء ج 8 ص 24 ، میزان الاعتدال ج 1 ص 624 ، تاریخ الإسلام ج 11 ص 224 ، البدایة والنهایة ج 7 ص 396.

(48) أنا مدینة العلم وعلیّ بابها ، فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها : الإرشاد ج 1 ص 33 ؛ أنا مدینة العلم وعلیّ بابها ، وهل تُدخل المدینة إلاّ من بابها : التوحید للصدوق ص 307 ، راجع : عیون أخبار الرضا ج 1 ص 72 ، الغارات ج 1 ص 34 ، الاختصاص ص 238 ، کنز الفوائد ص 149 ، التحصین ص 550 ، سعد السعود ص 209 ، تفسیر فرات الکوفی ص 265 ، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 396 ، الأمالی للطوسی ص 559 ، الغدیر ج 6 ص 79 ، المستدرک ج 3 ص 126 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 114 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 55 ، الاستیعاب ج 3 ص 1102 ، شرح نهج البلاغة ج 7 ص 219 ، الجامع الصغیر ج 1 ص 415 ، کنز العمّال ج 13 ص 148 ، تاریخ بغداد ج 3 ص 181 ، ج 5 ص 110 ، ج 7 ص 182 ، ج 11 ص 50 ، ج 47 ص 378 ، ج 45 ص 321 ، أُسد الغابة ج 4 ص 22 ، تهذیب الکمال ج 18 ص 77 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1231 ، سیر أعلام النبلاء ج 11 ص 447.

(49) أمّا ما ذکرتما أنّی لم أشهد کما أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فإنّه قال : لا یری عورتی أحد غیرک إلاّ ذهب بصره ، فلم أکن لأریکما به لذلک ، وأمّا إکبابی علیه فإنّه علّمنی ألف حرف ، الحرف یفتح ألف حرف ، فلم أکن لأطلعکما علی سرّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : بصائر الدرجات ص 328 ، الخصال ص 648 ، بحار الأنوار ج 22 ص 464.

ص:104

(50) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... وحوله أهل بیته وثلاثون رجلاً من أصحابه : «ائیتونی بکتفٍ ؛ أکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعدی ولا تختلفوا بعدی... » : کتاب سلیم بن قیس ص 324 ، بحار الأنوار ج 22 ص 498 ؛ إنّه سمع ابن عبّاس یقول : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکی حتّی بلّ دمعُه الحصی فقال : اشتدّ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجعه یوم الخمیس ، فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً... : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75.

(51) فقال له عمر : ارجع ؛ فإنّه یهجر ، فرجع... : الإرشاد ج 1 ص 183 ، بحار الأنوار ج 22 ص 468 ؛ قال عمر : إنّ الرجل لیهجر : کشف الغمّة ج 2 ص 47 ، کشف الیقین ص 472 ؛ فقال عمر : لاتأتوه بشیء ؛ فإنّه قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن... : الأمالی للمفید ص36 ؛ فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً ، فتنازعوا ، ولا ینبغی عند نبیّ تنازع ، فقالوا : ما شأنه هَجَرَ : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، وراجع : صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، عمدة القاری ج 15 ص 90 ، مسند الحمیدی ص 242 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 54 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 448 ، سبل الهدی والرشاد ج 12 ص 247.

(52) فقال عمر : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قد غلب علیه الوجع ، وعندناالقرآن ، حسبنا کتاب اللّه : مسند أحمد ج 1 ص 336 ، صحیح البخاری ج 7 ص 9 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، السنن الکبری ج 3 ص 433 ، صحیح ابن حبّان ج 14 ص 561 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 55.

(53) عن جابر : إنّ النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم دعا عند موته بصحیفة لیکتب فیها کتاباً لا یضلّون بعده أبداً... : مسند أحمد ج 3 ص 346 مجمع الزوائد ج 4 ص 214 ، السنن الکبری ج 3 ص 435 ، مسند أبی یعلی ج 3 ص 349.

(54) فاختصموا ، فمنهم من یقول : قرّبوا یکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده ، وفیهم من یقول ما قال عمر... : مسند أحمد ج 1 ص 336.

(55) فاختلف أهل ذلک البیت واختصموا ، منهم من یقول : قرّبوا یکتب لکم رسول اللّه کتاباً لن تضلّوا بعده ، ومنهم من یقول : القول ما قال عمر... : الأمالی للطوسی ص 267 ، بحار الأنوار ج 19 ص 271 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 51.

(56) فقالت امرأة ممّن حضر : ویحکم ! عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم إلیکم ، فقال بعض القوم : اسکتی ، فإنّه لا عقل لک ، فقال النبیّ : أنتم لا أحلام لکم : مجمع الزوائد ج 4 ص 215 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 30.

(57) فقال عمر :... ولقد أراد [رسول اللّه]فی مرضه أن یصرّح باسمه [علیّ بن أبی طالب ]فمنعت من ذلک إشفاقاً وحیطةً علی الإسلام : شرح نهج البلاغة ج 12 ص 21 ، کشف الغمّة ج 2 ص 47 ، بحار الأنوار ج 30 ص 244.

(58) فلمّا کثر اللغط والاختلاف قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : قوموا عنّی... : الأمالی للمفید ص 37 ، بحار الأنوار ج 22 ص 473 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 244 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 294.

(59) فلمّا أفاق صلی الله علیه و آله وسلم قال بعضهم : ألا نأتیک بدواةٍ وکتف یا رسول اللّه ؟ فقال : أبعد الذی قلتم ؟ لا ، ولکنّی أوصیکم بأهل بیتی خیراً... :

ص:105

بحار الأنوار ج 22 ص 468 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 293.

(60) فقال له العبّاس : یا رسول اللّه ، إن یکن هذا الأمر فینا مستقرّاً من بعدک فبشّرنا ، وإن کنت تعلم أنّا نُغلب علیه فأوصِ بنا ، فقال : أنتم المستضعفون من بعدی ، وأصمت... : الإرشاد ج 1 ص 184 ، بحار الأنوار ج 22 ص 469 ، إعلام الوری ج 1 ص 266.

(61) فلمّا کان یوم الجمعة صعد المنبر فخطب... : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 22 ص 472.

(62) قال : أهریقوا علیّ من سبع قِربٍ لم تُحلّل أَوکیتُهُنّ ، لعلّی أعهد إلی الناس... ثمّ خرج صلّی اللّه علیه وسلّم إلی الناس ، فصلّی بهم وخطبهم... : صحیح البخاری ج 5 ص 140 ، و ج 7 ص 18 ، عمدة القاری ج 5 ص 187 ، السنن الکبری ج 4 ص 254 ، الثقات ج 2 ص 131.

(63) ثمّ قال : إنّ عبداً من عباد اللّه خیّره اللّه بین الدنیا وبین ما عنده ، فاختار ذلک العبد ما عند اللّه... : مجمع الزوائد ج 6 ص 11 ، مسند أبی یعلی ج 8 ص 57 ، المعجم الکبیر ج 19 ص 341 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 228.

(64) فجلس علی المنبر ، ثمّ قال : یا أیّها الناس ، إنّی تارک فیکم الثقلین ، وسکت ، فقام رجل فقال : یا رسول اللّه ، ما هذان الثقلان ؟ فغضب حتّی احمرّ وجهه ثمّ سکن ، وقال : ماذکرتهما إلاّ وأنا أرید أن أخبرکم بهما... ألا وهو القرآن والثقل الأصغر أهل بیتی... : الأمالی للمفید ص 135 ، وکان ممّا ذکر فی خطبته أن قال : یا معشر المهاجرین والأنصار ومن حضرنی فی یومی هذا وفی ساعتی هذه من الجنّ والإنس ، فلیبلّغ شاهدکم الغائب... وخلّفت فیکم العَلَمَ الأکبر عَلَم الدین ونور الهدی ، وصیّی علیّ بن أبیطالب ، ألا هو حبل اللّه ، فاعتصموا به جمیعاً ولا تفرّقوا عنه... : بحار الأنوار ج 22 ص 486 ، غایة المرام ج 3 ص 35.

(65) لمّا حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة ، دعا الأنصار وقال : یا معشر الأنصار ، قد حان الفراق ، وقد دُعیت وأنا مجیب الداعی ، وقد جاورتم فأحسنتم الجوار ، ونصرتم فأحسنتم النصرة ، وواسیتم فی الأموال ، ووسعتم فی المسلمین... واحفظونی معاشر الأنصار فی أهل بیتی... فالعمل الصالح طاعة الإمام ولی الأمر والتمسّک بحبله ، أیّها الناس أفهمتم ؟ اللّه اللّه فی أهل بیتی ، مصابیح الظلم ، ومعادن العلم ، وینابیع الحکم ، ومستقرّ الملائکة... ألا إنّ فاطمة بابها بابی وبیتها بیتی ، فمن هتکه فقد هتک حجاب اللّه... : بحار الأنوار ج 22 ص 476.

(66) قد جمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم المهاجرین فقال لهم : أیّها الناس ، إنّی قد دُعیت ، وإنّی مجیب دعوة الداعی ، قد اشتقت إلی لقاء ربّی واللحوق بإخوانی من الأنبیاء ، وإنّی أعلمکم أنّی قد أوصیت إلی وصیّی ، ولم أهملکم إهمال البهائم ، ولم أترک من أُمورکم شیئاً. فقام إلیه عمر بن الخطّاب فقال : یا رسول اللّه ، أوصیت بما أوصی به الأنبیاء من قبلک ؟ قال : نعم ، فقال له : فبأمرٍ من اللّه أوصیت أم بأمرک ؟ قال له : اجلس یا عمر ، أوصیت بأمر اللّه ، وأمره طاعته ، وأوصیت بأمری وأمری طاعة اللّه ، ومن عصانی

ص:106

فقد عصی اللّه ، ومن عصی وصیّی فقد عصانی ، ومن أطاع وصیّی فقد أطاعنی ، ومن أطاعنی فقد أطاع اللّه... أیّها الناس اسمعوا وصیّتی ، من آمن بی وصدّقنی بالنبوّة وأنّی رسول اللّه فأوصیه بولایة علیّ بن أبی طالب وطاعته والتصدیق له ، فإنّ ولایته ولایتی وولایة ربّی ، قد أبلغتکم ، فلیبلّغ الشاهد الغائب أنّ علیّ بن أبی طالب هو العَلَم ، فمن قصر دون العَلَم فقد ضلّ ، ومن تقدّمه تقدّم إلی النار ،ومن تأخّر عن العلم یمیناً هلک... : بحار الأنوار ج 22 ص 478.

(67) دخلت علیه فاطمة الزهراء علیهاالسلام ، فلمّا رأت ما به خنقتها العبرة حتّی فاضت دموعها علی خدّیها ، فلمّا أن رآها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال : ما یبکیک یا بنیة ؟ قالت : وکیف لا أبکی وأنا أری ما بک من الضعف ، فمن لنا بعدک یا رسول اللّه ؟ قال لها : لکم اللّه ، فتوکّلی علیه واصبری کما صبر آباؤ من الأنبیاء وأُمّهاتک من أزواجهم ، یا فاطمة ، أو ما علمتِ أنّ اللّه تعالی اختار أباکِ فجعله نبیّاً ، وبعثه رسولاً ، ثمّ علیّاً فزوّجتک إیّاه وجعله وصیّاً ، فهو أعظم الناس حقّاً علی المسلمین بعد أبیک ، وأقدمهم سلماً ، وأعزّهم خطراً ، وأجملهم خلقاً ، وأشدّهم فی اللّه وفیَّ غضباً ، وأشجعهم قلباً ، وأثبتهم وأربطهم جأشاً ، وأسخاها کفّاً . ففرحت بذلک الزهراء علیهاالسلام فرحاً شدیداً... : تفسیر فرات الکوفی ص 464 بحار الأنوار ج 22 ص 496.

(68) لمّا ثقل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی مرضه الذی قُبض فیه ، کان رأسه فی حجری ، والبیت مملوّ من أصحابه من المهاجرین والأنصار ، والعبّاس بین یدیه یذبّ عنه بطرف ردائه ، فجعل رسول اللّه یُغمی علیه ساعة ویفیق ساعة... : بحار الأنوار ج 22 ص 500 ح 47 ، الأمالی للطوسی ص 600 ح 1 .

(69) فقال : یا عبّاس ، یا عمّ النبی ، اقبل وصیّتی فی أهلی وفی أزواجی ، واقضِ دینی ، وانجز عداتی ، وأبرئ ذمّتی ، فقال العبّاس : یا نبیّ اللّه ، أنا شیخ ذو عیال کثیر ، غیر ذی مال ممدود ، وأنت أجود من السحاب الهاطل ، والریح المرسلة ، فلو صرفت ذلک عنّی إلی من هو أطوق له منّی... : الأمالی للطوسی ص 600 ، بحار الأنوار ج 22 ص 500 ، غایة المرام ج 6 ص 158.

(70) یا علیّ ، اقبَل وصیّتی ، وأنجز مواعیدی ، وأدِّ دینی ، یا علیّ اخلُفنی فی أهلی ، وبلّغ عنّی من بعدی ، قال علیّ علیه السلام : لمّا نعی إلیَّ نفسه رجف فؤدی ، وأُلقی علیَّ لقوله البکاء ، فلم أقدر أن أجیبه بشیء... : نفس المصادر.

(71) ثمّ قال : یا علیّ ، یا أخا محمّد ، أتنجز عداة محمّد وتقضی دینه وتأخذ تراثه ؟ : مستدرک الوسائل ج 3 ص 288 ، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 789.

(72) یا بلال ، علیَّ بالمغفر والدرع والرایة ، وسیفی ذی الفقار ، وعمامتی السحاب... : الکافی ج 1 ص 226 ، علل الشرائع ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 22 ص 456.

(73) یا بلال ، ائت بدرع رسول اللّه ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا بلال ، ائت برایة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا بلال ، ائت ببغلة رسول

ص:107

اللّه بسرجها ولجامها ، فأتی بها ، ثمّ قال : یا علیّ ، قم فاقبض هذا بشهادة من فی البیت من المهاجرین والأنصار ؛ کی لا ینازعک فیه أحد من بعدی... : علل الشرائع ج 1 ص 168 ، کشف الغمّة ج 2 ص 37.

(74) الإمام الباقر علیه السلام : ما هی واللّه قطن ولا کتّان ولا خزّ ولا حریر ، قلت : من أیّ شیء ؟ قال : من ورق الجنّة : الغیبة للنعمانی ص 320 ، بحار الأنوار ج 19 ص 32.

(75) الإمام الصادق علیه السلام : إذا نشرها أضاء لها ما بین المشرق والمغرب... : دلائل الإمامة ص 457 ، بحار الأنوار ج 52 ص 391.

(76) الإمام الباقر علیه السلام : یسیر الرعب قدّامها شهراً ووراءها شهراً وعن یمینها شهراً وعن یسارها شهراً : بحار الأنوار ج 52 ص 360.

(77) الإمام الصادق علیه السلام : وهم الذین کانوا مع نوح فی السفینة ، والذین کانوا مع إبراهیم حیث أُلقی فی النار... : الغیبة للنعمانی ص 323.

(78) یا عبّاس ، قم من مکان علیّ ، فقال : تقیم الشیخ ، وتجلس الغلام ؟ فأعادها علیه ثلاث مرّات ، فقام العبّاس فنهض مغضباً... : الأمالی للطوسی ص 573 ، بحار الأنور ج 22 ص 499 ، غایة المرام ج 2 ص 228.

(79) یا بنی هاشم ، یا معشر المسلمین ، لا تخالفوا علیّاً فتضلّوا ، ولا تحسدوه فتکفروا... : غایة المرام ج 2 ص 228 ، بحار الأنوار ج 22 ص 499.

(80) فنظرت إلیه حتّی نزع خاتمه من إصبعه ، فقال : تختّم بهذا فی حیاتی ، قال : فنظرت إلی الخاتم حین وضعه علیّ علیه السلام فی إصبعه الیمنی... : الکافی ج 1 ص 226 ، علل الشرائع ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 22 ص 456.

(81) ثمّ أخذ بید علیّ علیه السلام فرفعها ، فقال : هذا علیّ مع القرآن والقرآن مع علیّ ، خلیفتان نصیران ، لا یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض فأسألهما ماذا خلّفت فیهما... : الأمالی للطوسی ص 479 ، بحار الأنوار ج 22 ص 476.

(82) وصلِّ علیَّ أوّل الناس ، ولا تفارقنی حتّی توارینی فی رمسی ، واستعن باللّه تعالی... : الإرشاد ج 1 ص 186 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ، إعلام الوری ج 1 ص 267.

(83) فخرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وصلّی بالناس وخفّف الصلاة ، قال : ادعوا لی علیّ بن أبی طالب... ثمّ قال : انطلقا بی إلی فاطمة ، فجاءا به حتّی وضع رأسه فی حجرها... : الأمالی ص 735 ، بحار الأنوار ج 22 ص 509.

(84) وکان الحسن علیه السلام أشدّ بکاءً ، فقال له : کف یا حسن ، فقد شققت علی رسول اللّه : المصدر السابق.

(85) قبضه وصیّه وضمانه علی ما فیها ، علی ما ضمن یوشع بن نون لموسی بن عمران علیهماالسلام ، وعلی ما ضمن وأدّی وصیّ عیسی بن مریم ، وعلی ما ضمن الأوصیاء قبلهم علی أنّ محمّداً أفضل النبیّین ... : بحار الأنوار ج 22 ص 482 .

ص:108

(86) لکن حین نزل برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الأمر ، نزلت الوصیة من عند اللّه کتاباً مسجّلاً ، نزل به جبرئیل مع أُمناء اللّه تبارک وتعالی من الملائکة ، فقال جبرئیل : یا محمّد ، مر بإخراج من عندک إلاّ وصیّک لیقبضها منّا ، وتُشهدنا بدفعک إیّاها إلیه ضامناً لها ، یعنی علیّاً علیه السلام. فأمر النبی صلی الله علیه و آله وسلم بإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّاً وفاطمة فیما بین الستر والباب ، فقال جبرئیل علیه السلام : یا محمّد ، ربّک یقرئک السلام ویقول : هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک ، وشرطت علیک... فدفعه إلیه وأمره بدفعه إلی أمیر المؤنین علیه السلام ، فقال له : اقرأه ، فقرأه حرفاً حرفاً ، فقال : یا علیّ ، هذا عهد ربّی تبارک وتعالی إلیَّ ، وشرطه علیَّ وأمانته... یا علیّ ، أخذت وصیّتی وعرفتها ، وضمنت للّه ولی الوفاء بما فیها ؟ فقال علیّ علیه السلام : نعم بأبی أنت وأُمّی علیَّ ضمانها ، وعلی اللّه عونی وتوفیقی علی أدائها... علی الصبر منک علی کظم الغیظ ، وعلی ذهاب حقّک ، وغصب خمسک ، وانتهاک حرمتک ، فقال : نعم یارسول اللّه... یا محمّد ، عرّفه أنّه یُنتهک الحرمة وهی حرمة اللّه ، وحرمة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، وعلی أن تخضّب لحیته من رأسه بدمٍ عبیط... : الکافی ج 1 ص 281 ، بحار الأنوار ج 22 ص 479 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 378.

(87) قد عهدتُ إلیک ، أُحدث العهد لک بمحضر أمینَی ربّ العالمین : جبرئیل ومیکائیل ، یا علیّ ، بحقّهما علیک إلاّ أنفذت وصیتی علی ما فیها ، وعلی قبولک إیّاها بالصبر والورع علی منهاجی وطریقی... وإذا حضرتک الوفاة فأوصِ وصیّتک إلی من بعدک علی ما أوصیک... : بحار الأنوار ج 22 ص 479.

(88) ثمّ انکببت علی وجهه وعلی صدره وأنا أقول : وا وحشتاه بعدک ، بأبی أنت وأُمّی ، ووحشة ابنتک وبنیک... : بحار الأنوار ج 22 ص 483.

(89) والذی بعثنی بالحقّ ، لقد قدّمتُ إلیهم بالوعید بعد أن أخبرتهم رجلاً رجلاً ما افترض اللّه علیهم من حقّک ، وألزمهم من طاعتک ، وکلٌّ أجاب وسلّم إلیک الأمر ، وإنّی لأعلم خلاف قولهم ، فإذا قُبضتُ وفَرَغتَ من جمیع ما أوصیک... : خصائص الأئمّة ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 483 ؛ یا علیّ ، اصبر علی ظلم الظالمین ، فإنّ الکفر یقبل والردّة والنفاق... : بحار الأنوار ج 22 ص 488.

(90) یا رسول اللّه ، أمرتنی أن أصیّرک فی بیتک إن حدث بک حدث ؟ قال : نعم یا علیّ ، بیتی قبری. قال علیّ علیه السلام : فقلت : بأبی وأُمّی ، فحدّ لی أیّ النواحی أصیّرک فیه ، قال : إنّک مسخّر بالموضع وتراه . قالت له عائشة : یا رسول اللّه ، فأین أسکن ؟ قال : اسکنی أنتِ بیتاً من البیوت ، إنّما هی بیتی ، لیس لکِ فیه من الحقّ إلاّ ما لغیرک ، فقرّی فی بیتکِ ولا تبرّجی تبرّج الجاهلیة الأولی ، ولا تقاتلی مولاک وولیّک ظالمة شاقّة ، وإنّکِ لفاعلیه ! : بحار الأنوار ج 22 ص 494.

(91) لمّا کانت اللیلة التی قُبض النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فی صبیحتها ، دعا علیّاً وفاطمة والحسن والحسین ، وأغلق علیه وعلیهم الباب وقال : یا فاطمة ، وأدناها منه ، فناجاها من اللیل طویلاً ، فلمّا طال ذلک خرج علیّ ومعه الحسن والحسین وأقاموا بالباب والناس خلف

ص:109

الباب ، ونساء النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم ینظرن إلی علیّ علیه السلام ومعه ابناه ، فقالت عائشة : لأمرٍ ما أخرجک منه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وخلا بابنته دونک فی هذه الساعة ، فقال لها علیّ علیه السلام : قد عرفت الذی خلا بها وأرادها له... : بحار الأنوار ج 22 ص 490.

(92) فما لبث أن نادتنی فاطمة علیهاالسلام ، فدخلتُ علی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم وهو یجود بنفسه ، فبکیت ولم أملک نفسی حین رأیته بتلک الحال یجود بنفسه ، فقال لی : ما یبکیک یا علیّ ؟ لیس هذا أوان البکاء ، فقد حان الفراق بینی وبینک... فقد أجمع القوم علی ظلمکم ، وقد أستودعکم اللّه ، وقَبِلَکم منّی ودیعةً یا علیّ ، إنّی قد أوصیتُ فاطمة ابنتی بأشیاءٍ وأمرتها أن تلقیها إلیک ، فأنفذها ، فهی الصادقة الصدوقة ، ثمّ ضمّها إلیه وقبّل رأسها ، وقال : فداک أبوک یا فاطمة . فعلا صوتها بالبکاء ، ثمّ ضمّها إلیه وقال : أما واللّه لینتقمنّ اللّه ربّی ، ولیغضبنّ لغضبک ، فالویل ثمّ الویل ثمّ الویل للظالمین... والحسن والحسین یقبّلان قدمیه ویبکیان بأعلا أصواتهما. قال علیّ علیه السلام : فلو قلت : إنّ جبرئیل فی البیت لصدقت ، لأنّی کنت أسمع بکاء ونغمة لا أعرفها... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

(93) یا بنیة ، اللّه خلیفتی علیکم ، وهو خیر خلیفة ، والذی بعثنی بالحقّ لقد بکی لبکائک عرش اللّه وما حوله من الملائکة والسماوات والأرضون وما فیهما... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

(94) یا فاطمة ، والذی بعثنی بالحقّ ، لقد حرمت الجنّة علی الخلائق حتّی أدخلها ، وإنّک لأوّل خلق اللّه یدخلها بعدی ، کاسیة حالیة ناعمة ، یا فاطمة ، هنیئاً لکِ ، والذی بعثنی بالحقّ ، إنّک لسیّدة من یدخلها من النساء ، والذی بعثنی بالحقّ ، إنّ جهنّم لتزفر زفرةً لا یبقی ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل إلاّ صعق ، فینادی إلیها : أن یا جهنّم ! یقول لکِ الجبّار : اسکنی بعزّی ، واستقرّی حتّی تجوز فاطمة بنت محمّد... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

(95) فإنّهم شیعتنا وأنصارک ، وموعدی وموعدهم الحوض یوم القیامة إذا جئت الأُمم علی رکبها وبدا للّه فی عرض خلقه ، فیدعوک وشیعتک فتجیؤونی غرّاً محجّلین ، شباعاً مرویّین... : کتاب سلیم بن قیس ص 359 ، بحار الأنوار ج 22 ص 498.

(96) فجاء الحسن والحسین علیهماالسلام یصیحان ویبکیان ، حتّی وقعا علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأراد علیّ علیه السلام أن ینحّیهما عنه ، فأفاق رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ثمّ قال : یا علیّ ، دعنی أشمّهما ویشمّانی ، وأتزوّد منهما ، ویتزوّدان منّی ، أما إنّهما سیُظلمان بعدی ویُقتلان ظلماً... : الأمالی للصدوق ص 736 ، روضة الواعظین ص 75 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 203 ؛ فجعل یشمّهما ، قال علیّ علیه السلام : فظننت أنّهما قد غمّاه _ أی أکرباه _ فذهبت لأؤّرهما عنه ، فقال : دعهما یشمّانی وأشمّهما ، ویتزوّدا منّی وأتزوّد منهما ، فسیلقیان من بعدی زلزالاً ، وأمراً عضالاً ، فلعن اللّه من یحیفهما اللّهمّ إنّی أستودعکهما وصالح المؤنین : کشف الغمّة ج 2 ص 37 ، بحار الأنوار ج 22 ص 500.

(97) یا أبا الحسن ، هذه ودیعة اللّه وودیعة رسوله محمّد عندک ، فاحفظ اللّه واحفظنی فیها ، وإنّک لفاعله ، یا علیّ هذه واللّه سیّدة نساء

ص:110

أهل الجنّة من الأوّلین والآخرین ، هذه واللّه مریم الکبری... : بحار الأنوار ج 22 ص 484.

(98) إنّی لهم ولمن شایعهم سلم ، وزعیم بأنّهم یدخلون الجنّة ، وعدوٌّ وحرب لمن عاداهم وظلمهم وتقدّمهم أو تأخّر عنهم وعن شیعتهم ، زعیم بأنّهم یدخلون النار ، ثمّ واللّه یا فاطمة لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی... : بحار الأنوار ج 22 ص 485.

(99) وقُبض قبل أن تغیب الشمس وهو ابن ثلاث وستّین سنة : مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 152 ؛ مات یوم الاثنین للیلتین خلتا من شهر ربیع الأوّل حین زاغت الشمس... : تفسیر الثعلبی ج 2 ص 290 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 8 .

(100) فجاءت الروایة أنّه قیل لفاطمة علیهاالسلام : ما الذی أسرّ إلیکِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فسری عنکِ به ما کنت علیه من الحزن والقلق بوفاته ؟ قالت : إنّه أخبرنی أنّنی أوّل أهل بیته لحوقاً به ، وأنّه لن تطول المدّة لی بعده حتّی أدرکه ، فسری ذلک عنّی : الإرشاد ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار ج 22 ص 470.

(101) فوقف بالباب شبه أعرابی ، ثمّ قال : السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة ومعدن الرسالة ومختلف الملائکة ، أدخل ؟ فقالت عائشة لفاطمة : أجیبی الرجل ، فقالت فاطمة : آجرک اللّه فی ممشاک یا عبد اللّه ، إنّ رسول اللّه مشغول بنفسه... : مجمع الزوائد ج 9 ص 29 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 62.

(102) فسمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم صوت ملک الموت فقال : یا فاطمة مَن بالباب ؟ فقالت یارسول اللّه ، إنّ رجلاً بالباب یستأذن فی الدخول فأجبناه مرّة بعد أُخری... فقال لها النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم : یا فاطمة ، أتدرین مَن بالباب ؟ هذا هادم اللذّات... هذا ملک الموت... ادخل یرحمک اللّه یا ملک الموت... : نفس المصدرین السابقین.

(103) جئتنی زائراً أم قابضاً ؟ قال : جئتک زائراً وقابضاً ، وأمرنی اللّه عزّ وجلّ ألاّ أدخل علیک إلاّ بإذنک ، ولا أقبض روحک إلاّ بإذنک... فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : یا ملک الموت ، أین خلّفت حبیبی جبرئیل ؟ قال : خلّفته فی سماء الدنیا... : نفس المصدرین السابقین.

(104) هبط جبرئیل وملک الموت ومعهما ملک یقال له إسماعیل ، فی الهواء علی سبعین ألف ملک ، فسبقهم جبرئیل علیه السلام فقال : یا أحمد ، إنّ اللّه عزّ وجلّ أرسلنی إلیک إکراماً لک وتفضیلاً لک وخاصّةً ، یسألک عمّا هو أعلم به منک... : الأمالی للصدوق ص 349 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 259 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 507.

(105) فبشّرنی یا جبرئیل ، قال : أنت أوّل شافع وأوّل مشفّع یوم القیامة ، قال : لوجه ربّی الحمد... أبشر یا حبیب اللّه ، فإنّ اللّه عزّ وجلّ یقول : قد حرمت الجنّة علی جمیع الأنبیاء والأُمم حتّی تدخلها أنت وأُمّتک ، قال : الآن طابت نفسی ، اُدن یا ملک الموت ، فانته إلی ما أُمرت به... : مجمع الزوائد ج 9 ص 30 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 63.

ص:111

(106) ثمّ التفت إلی علیّ علیه السلام فقال : یا علیّ ، لا یلی غُسلی وتکفینی غیرک ، فقال له علیّ : یارسول اللّه ، من یناولنی الماء ، فإنّک رجل ثقیل لا أستطیع أن أقلّبک ؟ فقال له : إنّ جبرئیل معک... : کفایة الأثر ص 125 ، بحار الأنوار ج 22 ص 536.

(107) لمّا حضرت النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم الوفاة ، نزل جبرئیل علیه السلام فقال له : یا رسول اللّه ، هل لک فی الرجوع إلی الدنیا ؟ فقال : لا ، قد بلّغت رسالات ربّی ، فأعادها علیه ، فقال : لا ، بل الرفیق الأعلی... : کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 163 ، الأمالی للمفید ص 53 ، بحار الأنوار ج 22 ص 475.

(108) قالت فاطمة علیهاالسلام للنبیّ صلی الله علیه و آله وسلم وهو فی سکرات الموت : یا أبة ، أنا لا أصبر عنک ساعة من الدنیا ، فأین المیعاد غداً ؟ قال : أما إنّکِ أوّل أهلی لحوقاً بی... ترینی فی مقام الشفاعة ، وأنا أشفع لأُمّتی... : کشف الغمّة ج 2 ص 119 ، بحار الأنوار ج 22 ص 535.

(109) فلمّا قرب خروج نفسه قال له : ضع یا علیّ رأسی فی حجرک ، فقد جاء أمر اللّه تعالی... : بحار الأنوار ج 22 ص 470.

(110) جعل علیّ یقول : بأبی أنت وأُمّی ، طبت حیّاً ومیّتاً ! قال : وسطعت ریح طیّبة لم یجدوا مثلها قطّ... : مجمع الزوائد ج 9 ص 36 ، کنز العمّال ج 7 ص 255 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 280 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 571 ، سبیل الهدی والرشاد ج 12 ص 322.

(111) وصاحت فاطمة علیهاالسلام ، وصاح المسلمون ، ویضعون التراب علی رؤسهم :إعلام الوری ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار ج 22 ص 528.

ص:112

منابع

1 . أُسد الغابة فی معرفة الصحابة ، أبو الحسن عزّالدین علی بن أبی الکرم محمّد بن محمّد بن عبد الکریم الشیبانی المعروف بابن الأثیر الجزری (ت 630 ه ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .

2 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی (ت 620 ه ) ، تحقیق : إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به ، طهران : دار الأُسوة ، الطبعة الأولی ، 1413 ه .

3 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

4 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

5 . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد اللّه القُرطُبی المالکی (ت 363 ه ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

6 . الإصابة فی تمییز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .

7 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .

8 . أعیان الشیعة ، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، إعداد : السیّد حسن الأمین ، بیروت : دار التعارف ، الطبعة الخامسة 1403 ه .

9 . إقبال الأعمال ، السیّد ابن طاووس ، (ت 664 ه) ، تحقیق : جواد القیّومی الإصفهانی ، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی ، الطبعة الأولی .

10 . الأمالی ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دارالثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

11 . الأمالی ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، بیروت : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ،

ص:113

الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

12 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الأولی ، 1417 ه .

13 . إمتاع الأسماع فیما للنبیّ من الحفدة والمتاع ، الشیخ تقی الدین أحمد بن علی المقریزی (ت 845 ه ) ، القاهرة : دار الکتب المصریة ، 1941 م .

14 . أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (ت 279 ه ) ، إعداد : محمّد باقر المحمودی ، بیروت : دار المعارف ، الطبعة الثالثة .

15 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (ت 1110 ه ) ، تحقیق : دار إحیاء التراث ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

16 . البحر المحیط ، محمّد بن یوسف الغرناطی (ت 745 ه ) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1413 ه .

17 . البدایة والنهایة ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة المعارف .

18 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت 525 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحیدریّة ، الطبعة الثانیة ، 1383 ه .

19 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .

20 . تاریخ ابن خلدون ، عبد الرحمن بن محمّد الحضرمی (ابن خلدون) (ت 808 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .

21 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الأولی ، 1409 ه .

22 . تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم والملوک) ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار المعارف .

23 . التاریخ الکبیر ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، بیروت : دار الفکر .

24 . تاریخ المدینة المنوّرة ، أبو زید عمر بن شبّه النمیری البصری (ت 262 ه ) ، تحقیق : فهیم محمّد شلتوت ، بیروت : دار التراث ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

25 . تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف بالیعقوبی (ت 284 ه ) ، بیروت : دار صادر .

26 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ، أبو بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی (ت 463 ه ) ، المدینة : المکتبة السلفیّة .

27 . تاریخ خلیفة بن خیّاط ، خلیفة بن خیّاط العصفری (ت 240 ه ) ، تحقیق : سهیل زکّار ، بیروت : دار الفکر ، 1414 ه .

ص:114

28 . تاریخ دمشق ، علی بن الحسن بن هبة اللّه (ابن عساکر الدمشقی) (ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

29 . تثبیت الإمامة ، یحیی بن الحسین بن القاسم الإمام الزیدی الیمنی (ت 298 ه ) ، بیروت : دار الإمام السجّاد ، الطبعة الأولی ، 1413 ه .

30 . التحصین ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (ت 664 ه ) ، قمّ : مؤسّسة دار الکتاب ، 1413 ه .

31 . تحفة الأحوذی ، المبارکفوری (ت 1282 ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الأولی ، 1410 ه .

32 . تخریج أحادیث الکشّاف ، عبد اللّه بن یوسف الزیعلی الحنفی (ت 762ه ) .

33 . تذکرة الحفّاظ ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

34 . تغلیق التعلیق ، الحافظ شیخ الإسلام شهاب الدین أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 528 ه ) .

35 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، إسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز غنیم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهیم البنّا ، القاهرة : دار الشعب .

36 . تفسیر البغوی (معالم التنزیل) ، أبو محمّد الحسین بن مسعود الفرّاء البغوی (ت 516 ه ) ، تحقیق محمّد العکّ ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1407 ه .

37 . تفسیر الثعلبی ، الثعلبی ، (ت 427 ه) ، تحقیق : أبو محمّد بن عاشور ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الأولی ، 1422 ه .

38 . تفسیر العیّاشی ، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .

39 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمن المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1405 ه .

40 . تفسیر القمّی ، علی بن إبراهیم القمّی ، (ت 329 ه ) ، تحقیق : السیّد طیّب الموسوی الجزائری ، قمّ : منشورات مکتبة الهدی ، الطبعة الثالثة ، 1404 ه .

41 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

42 . تفسیر فرات الکوفی ، أبو القاسم فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفی (ق 4 ه ) ، إعداد : محمّد کاظم المحمودی ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

43 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ،

ص:115

الطبعة الرابعة ، 1412 ه .

44 . التنبیه والإشراف ، علی بن الحسین المسعودی (ت 4 ه ) ، تصحیح : عبد اللّه إسماعیل الصاوی ، القاهرة : دار الصاوی .

45 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .

46 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمن المزّی (ت 742 ه ) ، تحقیق : الدکتور بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

47 . الثقات ، محمّد بن حبّان البستی (ت 354 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الکتب الثقافیة ، الطبعة الأولی ، 1408 ه .

48 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی (1383ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

49 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الأولی .

50 . الخرائج والجرائح ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی عج ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی عج ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

51 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة .

52 . دلائل الإمامة ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة .

53 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسی (ت 1270 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

54 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علی الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : محمّد مهدی الخرسان ، قمّ : منشورات الشریف الرضی .

55 . سبل الهدی والرشاد ، محمّد بن یوسف الصالحی الشامی (ت 942 ه ) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1414 ه .

56 . سبیل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد (السیرة الشامیة) ، محمّد بن یوسف الصالحی الشامی (ت 942 ه ) ، تحقیق : محمّد معوض ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الأولی ، 1414 ه .

57 . سعد السعود ، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قمّ : مکتبة الرضی ، الطبعة الاُولی ، 1363 ش .

58 . سنن الدارمی ، أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمی (ت 255 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار العلم .

59 . السنن الکبری ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی (ت 458 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد القادر عطا ، بیروت : دارالکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

ص:116

60 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) .

61 . السیرة النبویّة ، إسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (ابن کثیر) (ت 747 ه ) ، تحقیق : مصطفی عبد الواحد ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

62 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

63 . شرح نهج البلاغة ، عزّ الدین عبد الحمید بن محمّد بن أبی الحدید المعتزلی المعروف بابن أبی الحدید (ت 656 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الثانیة ، 1387 ه .

64 . الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، قمّ : مؤسّسة الهادی ، الطبعة الثانیة ، 1416 ه .

65 . صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان ، علی بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

66 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة ، 1410 ه .

67 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة ، 1410 ه .

68 . صحیح مسلم ، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (ت 261 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، القاهرة : دارالحدیث ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

69 . الطبقات الکبری ، محمّد بن سعد کاتب الواقدی (ت 230 ه ) ، بیروت : دار صادر .

70 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

71 . عمدة القاری فی شرح البخاری ، محمّد بن أحمد العینی (ت 855 ه ) .

72 . عیون أخبار الرضا ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الحسینی اللاّجوردی ، طهران : منشورات جهان .

73 . الغارات ، أبو إسحاق إبراهیم بن محمّد بن سعید المعروف بابن هلال الثقفی (ت 283 ه ) ، تحقیق : السیّد جلال الدین المحدّث الأرموی ، طهران :

ص:117

أنجمن آثار ملّی ، الطبعة الاُولی ، 1395 ه .

74 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام ، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : السیّد علی عاشور ، بیروت : مؤسّسة التاریخ العربی ، 1422 ه .

75 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت 1390 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الثالثة ، 1387 ه .

76 . الغیبة ، أبو عبد اللّه محمّد بن إبراهیم بن جعفر الکاتب النعمانی (ت 350 ه ) ، تحقیق : فارس الحسّون ، أنوار الهدی ، الطبعة الأولی ، 1422 ه .

77 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (ت 852 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الأولی ، 1379 ه .

78 . الفصول المهمّة فی أُصول الأئمّة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت 1104 ه) ، تحقیق : محمّد بن محمّد الحسین القائینی ، قمّ : مؤسّسة معارف إسلامی ، الطبعة الأولی ، 1418 ه .

79 . فضائل الصحابة ، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل (ت 241 ه ) ، تحقیق : وصی اللّه بن محمّد عبّاس ، جدّة : دار العلم ، الطبعة الاُولی ، 1403 ه .

80 . فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، محمّد عبد الرؤوف المناوی ، تحقیق : أحمد عبد السلام ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

81 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

82 . الکامل ، عبد اللّه بن عدی (ت 365 ه ) ، تحقیق : یحیی مختار غزاوی ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثالثة ، 1409 ه .

83 . الکامل فی التاریخ ، علی بن محمّد الشیبانی الموصلی (ابن الأثیر) (ت 630 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الأولی ، 1408 ه .

84 . کتاب الأربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین ، المحقّق سلیمان الماحوزی البحرانی (ت 1121 ه ) .

85 . کتاب سلیم بن قیس ، سلیم بن قیس الهلالی العامری (ت حوالی 90 ه ) ، تحقیق : محمّد باقر الأنصاری ، قمّ : نشر الهادی ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .

86 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

87 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی (ت 687 ه ) ، تصحیح : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب الإسلامی ،

ص:118

الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

88 . کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین ، جمال الدین أبی منصور الحسن بن یوسف بن علی بن المطهّر الحلّی المعروف بالعلاّمة (ت 726 ه ) ، تحقیق : علی آل کوثر ، قمّ : مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیّة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .

89 . کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمّة الاثنی عشر ، أبو القاسم علی بن محمّد بن علی الخزّاز القمّی (ق 4 ه ) ، تحقیق : السیّد عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری ، إیران : نشر بیدار ، الطبعة الأولی ، 1401 ه .

90 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علی المتّقی بن حسام الدین الهندی (ت 975 ه ) ، تصحیح : صفوة السقّا ، بیروت : مکتبة التراث الإسلامی ، 1397 ه ، الطبعة الأولی .

91 . کنز الفوائد ، أبو الفتح محمّد بن علی الکراجکی (ت 449 ه ) قمّ : مکتبة المصطفوی ، الطبعة الثانیة ، 1369 ه ، طبعة حجریة .

92 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه .) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی والسیّد فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .

93 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی (ت 807 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد درویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

94 . المزار ، محمّد ابن المشهدی (ت 610 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی الطبعة الأولی ، 1419 ه .

95 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری (ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

96 . المستدرک علی الصحیحین ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (ت 405 ه ) ، إشراف : یوسف عبد الرحمن المرعشلی ، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة .

97 . مسند أبی یعلی ، أبو یعلی الموصلی ، (ت 307ه ) ، تحقیق : حسین سلیم أسد ، دار المأمون للتراث .

98 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

99 . مسند الحمیدی ، أبو بکر عبد اللّه بن الزبیر الحمیدی (ت 219 ه ) ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی ، المدینة المنوّرة : المکتبة السلفیّة .

100 . المصنّف فی الأحادیث والآثار ، أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن أبی شیبة العبسی الکوفی (ت 235 ه ) ، تحقیق : سعید محمّد اللحّام ، بیروت : دار الفکر .

101 . معانی الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ :

ص:119

مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1361 ش .

102 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : طارق بن عوض اللّه ، وعبد الحسن بن إبراهیم الحسینی ، القاهرة : دار الحرمین ، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

103 . معجم البلدان ، أبو عبد اللّه شهاب الدین یاقوت بن عبد اللّه الحموی الرومی (ت 626 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .

104 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

105 . معرفة السنن والآثار ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی (ت 458 ه ) ، مصر : المجلس الأعلی للشؤون الإسلامیة .

106 . مقاتل الطالبیّین ، أبو الفرج علی بن الحسین بن محمّد الإصبهانی (ت 356 ه ) ، تحقیق : السیّد أحمد صقر ، قمّ : منشورات الشریف الرضی ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .

107 . مناقب آل أبی طالب = مناقب ابن شهرآشوب ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی (ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

108 . المناقب (المناقب للخوارزمی) ، الحافظ الموفّق بن أحمد البکری المکّی الحنفی الخوارزمی (ت 568 ه ) تحقیق : مالک المحمودی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

109 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر .

110 . نظم درر السمطین ، محمّد بن یوسف الزرندی (ت 750 ه ) ، إصفهان : مکتبة الإمام أمیر المؤمنین ، 1377 ه .

111 . نیل الأوطار من أحادیث سیّد الأخیار ، القاضی محمّد بن علی بن محمّد الشوکانی (ت 1255 ه ) ، بیروت : دار الجیل ، 1973 م .

112 . ینابیع المودّة لذوی القربی ، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت 1294 ه ) ، تحقیق : علی جمال أشرف الحسینی ، طهران : دارالأُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1416 ه .

ص:120

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109